یافتن پست: #بغض

مهسا
مهسا
میـدونے کِے مے فهمـے خـیلـے تـنهایـے ؟؟
وقتـے از نت میـاے بیرون .
و خامـوش میکنـے
میـرے توے تخـتت و طاق بـاز میخوابـے !
به سقـف خیـره میشے ...
کـه هر شـب انگـار داره میـاد پایین تر ...
آخـرش یه روز مے چسبه به کف ِ زمین و خفـه میکنه (!)
بغضـت میگیره و کلـه تو میکنـے زیر پتـو ...
با بدبختـی گریـه تو قـورت ...
سعـے میکنے بخوابے ...
{-15-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 00:35
+7
roya
roya
در CARLO
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﺩِ ﺗﻠﺦِ ﻧﺎﻧﻮﺷﺘﻪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺷﻌﺮِ ﻧﺎﺏِ ﻧﺎﺳﺮﻭﺩﻩ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺍﺷﮏِ ﺳﺮﺩِ ﯾﺘﯿﻤﺎﻥ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻓﺼﻞِ ﺯﺭﺩِ ﻫﺮﺍﺳﺎﻥ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺑﻐﺾِ ﺑﺪِ ﻭﺣﺸﯿﺎﻧﻪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﺐِ ﺗﺮﺍﻧﻪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﺵِ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺏِ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰِ ﺑﺎﻭﺭ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻋﺸﻖِ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﺮِ ﻣﺎﺩﺭ
ﺗﻮ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻣﻨﯽ ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺖ
ﯾﮕﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻃﻠﻮﻉِ ﺻﺒﺢِ ﻗﯿﺎﻣﺖ
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 12:42
+4
saman
saman
در CARLO
در جلسه ی امتحان عشق

.من مانده ام و یک برگ سفید!!!

.یک دنیا حرف ناگفتنی

.و یک بغل تنهایی و دلتنگی..........

.درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!!

.در این سکوت بغض آلود

.قطره ی کوچکی هوس سرسره بازی می کند!!

.و برگه ی سفیدم.......

.عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!!!

.عشق تو نوشتن نیست......

.در برگه ام کنار آن قطره...

.یک قلب کوچک می کشم{-41-}

.وقت تمام است!!!!!!

.برگه ها بالا{-22-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 11:35
+6
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
یک دود میکنم
به یاد هایی که از سر و کول بالا رفته اند …
یک نخ به یاد تمام دل هایم …
یک نخ به یاد که همیشه داده ام …
یک نخ به یاد تمام های نریخته …
کمی لطفا
، به اندازه یک دیگر
، به اندازه های کوتاه
یک بیشتر تا این نمانده !:|
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 21:27
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
داری میگذری از من داری رد میشی آسون حرفی برات ندارم

بغضمو کردی پنهون اشکامو در میاری ولی انگار نه انگار

دستامو بگیر تو دستهات برای آخرین بار ...

یه لحظه چشمهات رو ببند شاید باز یادت بیاد

همون که گفتی بهش یه روز جای تو هیچکس نمیاد

این شعر عاشقونه نیست یه التماسه خوب من

نشکن منو پسم نزن بگو چقدر گریه کنم تا دیگه از پیشم نری ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 16:18
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
בلمـ هَـوس یـڪ בوست قَـבیمـے ڪـرבه..!


یـڪ رفیق شش בانگ..


یـڪ آرامـ בل..


ڪسـے ڪـه امتحـانش را בر رفاقت پس בاבه..


وבیـگر محڪ زבن و زیـر و رو ڪـرבنـے בر ڪار نباشـב..


رفیقے ڪه نگـویم و او بشنـوב..


بخنـבم و حجـم بغضـم را בر خـَنـבه ام ببینـב..


رفیقـی ڪه بگـویمش برو!امـا..


بمـانـב ڪـه نروב،وقتـے مـانـבنش آرامـم مـے ڪنـב..
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 17:26
+3
saman
saman
لهی قربونت برم تو غصه منو نخور

منم که جور سر میکنم تو خیلی ساده دل ببر

تو فکر هیچی رو نکن ببین هنوزم سرپام

فقط واسه دلتنگیه اگر که اشکه تو چشام

پشتم ببین خمیده نیست فقط یه بغضه تو گلوم

تورو خدا پاشو برو نیا با گریه رو به روم

یه روز باید اینطور میشد یا خیلی زود یا خیلی دیر

یه لطفی کن یواشکی دیگه سراغمو نگیر

اره سراغمو نگیر نذار بدونی من کجام

پاشو برو بسه دیگه بذار بریزه گریه هام

فقط برو عزیز من نگاه به پشت سر نکن

از این به بعد بیاد من دقیقه هاتو سر نکن

برو / نمیخوام که دیگه تورو دل آزرده کنم

من که یه آرزو توهم نشد برآورده کنم

خودت تمومش کن برو دیگه حمایتم نکن

حالا اگه میتونی بری / نمون اذیتم نکن
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 16:28
+4
saman
saman
برایت خواهم نوشت

از ابهام لحظه ها

از تردید

از حجم مرگ آور نبودنت

از کسانی‌ که رد می‌‌شوند و بوی تو را می‌‌دهند

... برایت خواهم نوشت

از حدیث تلخ بغض‌های تا ابد

از قناعت به یک خاطره ، یک یاد

از صبوری من و جای خالی‌ تو و شب‌های من

برایت خواهم نوشت

حتی تو هم برای من نبودی...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 16:08
+6
saman
saman
برایت خواهم نوشت

از ابهام لحظه ها

از تردید

از حجم مرگ آور نبودنت

از کسانی‌ که رد می‌‌شوند و بوی تو را می‌‌دهند

... برایت خواهم نوشت

از حدیث تلخ بغض‌های تا ابد

از قناعت به یک خاطره ، یک یاد

از صبوری من و جای خالی‌ تو و شب‌های من

برایت خواهم نوشت

حتی تو هم برای من نبودی...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 15:59
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
چه کسی میگوید که من هیچ ندارم..؟ من چیزهای با ارزشی دارم ...! حنجره ای برای .. چشمانی برای گریه... لبهایی برای سکوت.. دستهایی برای خالی ماندن.... پاهایی برای نرفتن.... بی ستاره. پنجره ای به سوی کوچه #بن بست... و بی پاسخ..
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 15:27
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ