یافتن پست: #بغض

saman
saman
یه دنیا بغض یه دنیا حرف و خواهش

یه تندیس غم و رنج یه نمایش

یه کودک خسته از کار فراوون

یه رویایی که گم شد تو خیابون

فشار زندگی دستای کوچیک

هجوم لحظه های گنگ و تاریک

بساط واکس و فرچه چرخ سیار

بساط التماس تکرار بسیار

سکوت و خستگی نگاه معصوم

از( اب بابا ) از این زندگی محروم

چقدر طعمش عجیبه این ترانه

دستای کوچیک و کار مردانه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 15:04
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
گآهـے دِلَـتـــ از سن و سالت مےگیرد میخواهے باشے کودکے بهـ هر بهانهـ ای بهـ غَمخوارے پناهـ مے بَرَد و آسودهـ مے ریزد کهـ باشے بایَد بغض هآے زیادے را بـےصدآ کنے ........
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 14:14
+3
saman
saman
نه دیگر بغض در این گلو مانده ...

نه اشکی بر دل ...

نه غباری بر لب ...

بال هم نباشد ، می پرم تا آنجایی که ماه مرا می خواند ...

نمی دانم شاد یا غمگین ...

نه بادی می وزد اینجا ... نه باران می شناسم دیگر ...

برگ ها هم خشکشان زده از این سکوت طولانی ...

احساسم بی احساس شده است انگار ...

نبض ندارند رگهایم ...

نکند مرگ اینجا باشد امشب ؟!؟!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 11:48
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
میکنم تورو....تو هر خودم..من عاشق همین تو شدم.........چشمای خیستو رو من ببند.......من می کنم حالا برام ........
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 00:58
+3
saman
saman
برایت خواهم نوشت

از ابهام لحظه ها

از تردید

از حجم مرگ آور نبودنت

از کسانی‌ که رد می‌‌شوند و بوی تو را می‌‌دهند

... برایت خواهم نوشت

از حدیث تلخ بغض‌های تا ابد

از قناعت به یک خاطره ، یک یاد

از صبوری من و جای خالی‌ تو و شب‌های من

برایت خواهم نوشت

حتی تو هم برای من نبودی...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/8 - 17:00
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
برایمـ از بازار یڪ بغض خوب بخر . . . این بغضـے ڪہ م‍ن دارم . . ؛ هر روز مـے شڪنـد . . . !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/7 - 16:40
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شوق کارگری
==========
زلالی عرق پیشانی
و
فواره سرزنده خون کف دست
تنها دلیل
برای تحمل این
توسی یخ زده بتن و
سیاهی گداخته ی میلگرد است
و خاک، بهانه ی قدیمی
برای اشک و
نخریب بغض های خون آلود...
(کارگر مبارز)
دیدگاه  •   •   •  1392/04/6 - 22:08
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شوق کارگری
==========
زلالی عرق پیشانی
و
فواره سرزنده خون کف دست
تنها دلیل
برای تحمل این
توسی یخ زده بتن و
سیاهی گداخته ی میلگرد است
و خاک، بهانه ی قدیمی
برای اشک و
نخریب بغض های خون آلود...
(کارگر مبارز)
دیدگاه  •   •   •  1392/04/6 - 22:05
+2
saqar
saqar
در CARLO
دلم که میگیردبغض میکند

میشود وبال گردنم

دردهایم خیلی نیستند توهستی و فراموش کردنت

لعنتی دردم می اید وقتی بادردها یت کلنجارمی روم!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/6 - 18:07
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بگذار اگر اینبار سر از خاک برآرم
بر شانه ‌ی تنهایی خود سر بگذارم

از حاصل عمر به ‌هدر رفته ‌ام ای ‌دوست
ناراضی‌ ام، امّا گله‌ ای از تو ندارم

در سینه‌ ام آویخته دستی قفسی را
تا حبس نفس‌ های خودم را بشمارم

از غربت‌ام آنقدر بگویم که پس‌ از تو
حتّی ننشسته ‌ست غباری به مزارم

ای کشتی جان! حوصله کن می‌رسد آن‌ روز
روزی که تو را نیز به دریا بسپارم

نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت
یک‌ بار به پیراهن تو بوسه بکارم

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظی ‌اش را بفشارم...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 22:58
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ