یافتن پست: #بغض

M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
نبود...

پیداشد

آشناشد

دوست شد

مهرشد

گرم شد

عشق شد

یارشد

تارشد

بدشد

ردشد

سردشد

غم شد

بغض شد

اشک شد

آه شد

دورشد

گم شد

تمام شد...
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 16:50
+4
saman
saman
با کدوم رنگ سیاهی میشه تو عزات سهیم شد

با کدوم حرف تسلی میشه باز مثل قديم شد

با کدوم گريه زاري ميشه از ياد تو رد شد

با چه درسي ميشه بي تو زنده بودن رو بلد شد

باورم نميشه نيستي

باورم نميشه رفتي

اما باور كن هميشه

توي قلب من نشستي

توكه نيستي خاليه جات توي هر لحظه و هرجا

از تو عكس وخاطراتت مونده يادگاري اينجا

كاش ميشد يه بار ديگه ببينم تو رو كنارم

تا بتونم بدي هامو از دلت بيرون بيارم

كلي حرفاي نگفته مونده پشت بغض چشمام

ديگه گريه چاره ساز نيست بي تو دنيارو نميخوام

باورم نميشه نيستي

باورم نميشه رفتي

اما باور كن هميشه

توي قلب من نشستي...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 14:26
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
که کند... حتی اگر خدا هم برایش بیاورد... باز هم آغوش #آدم را میخواهد...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/4 - 00:00
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
این همه گفتم و شنیدید از مزخرف بودن این قاب شیشه ای ِ مجازی ...
خوبی نیز دارد این دنیا !
خوبی اش خود تویی ... تویی که میشنوی
درک میکنی ... گاهاً بغـ ـ ـض میکنی
قبل از این دنیا هم می نوشتم
مخاطب هم داشت !
اَمــــــــّـــــــــا
دلگرمی نداشت !
چون تنها خودم و خودم و خودم میخواندم
می نوشتم ... بغض میکردم
گـــــــــــــآهاً گریه میکردم !
اما بودن تو ... به من رنگ داد
آهای مخاطبم
آهای مخاطبانم
بودنت برایم ارزشمند است
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 23:17
+6
*elnaz* *
*elnaz* *
سالهاست در مانده ام کم کم دارد به بغض هایم تعلق میگیرد.......
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 18:12
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
بود … با “ ” نوشتم ولی با “ …...........
دیدگاه  •   •   •  1392/03/7 - 19:01
+2
roya
roya
در CARLO
یه بارم بغضم ترکید

چهار تا کشته و دهها زخمی داد…

بعله… یه همچین انسان خون به جگر شده ای هستم…
دیدگاه  •   •   •  1392/03/6 - 10:59
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺭﻓﯿﻖ ﺣﺴﻮﺩﯼ ﻧﮑﻦ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ//ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺳﮕﯽ
ﻓﻘﻂ ﮐﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﯾﻪ ﻗﺒﺮ

ﺩﻓﺘﺮ ﺷﻌﺮﺗﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺩﺭﺩ // ﺑﯿﺎ ﺑﺒﺮﻣﺖ ﺑﻪ
ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺟﻨﺠﺎﻟﯿﻪ ﻣﻦ

ﺭﻓﯿﻘﺎﻣﻮﻥ ﺑﺮﻕ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﺩﯾﺪﻧﻮ ﮐﻮﺭ ﺷﺪﻥ // ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﺍﺯ
ﺧﻮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻌﻮ ﺩﻭﺭ ﮐﻨﻢ

ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﮐﻨﻤﻮ ﺑﺮﻡ ﺗﺎ ﺣﺎﻝ ﺑﻐﺾ // ﺧﻮﺩﮐﺎﺭﻣﻮ
ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﻣﻮ ﺑﺸﻢ ﺗﻮ ﻭﺍﮊﻩ ﮔﻢ
دیدگاه  •   •   •  1392/03/5 - 19:14
+6
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
پرسید...

به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم

"بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هيچ كس. پرسيد پس به خاطر چه زنده

هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو" با يك بغض غمگين گفتم به

خاطر هيچ چيز. ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك

تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده است.
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 19:56
+4
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
چه رابطه ای استــــ بین گلوی تو و چشمان من ؟تو بغضـــــــ میکنی ، چشمان من خیــــــــس می شوند …
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 14:17
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ