zahra
ایـن جـا هـای خـالـی کـه نـبـودنـت را به رخـم مـی کـشـنـد چـه مـی دانـنـد . . فـرهـادت شـده ام ، و چـه شـب هـا کـه خـواب ِ شـیـریـنـت را نـمـی بـیـنـم ...
maryam
بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد ... بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت مــرا بـبـخـش ...