یافتن پست: #تلخ

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

از این شب های بی پایان،

چه می خواهم به جز باران

که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم

نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم

و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...

به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،

دریغ از لکه ای ابری که باران را

به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند

نه همدردی،

نه دلسوزی،

نه حتی یاد دیروزی...

هوا تلخ و هوس شیرین

به یاد آنهمه شبگردی دیرین،

میان کوچه های سرد پاییزی

تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن

که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم

ببار امشب!

من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.

ببار امشب

که تنها آرزوی پاک این دفتر

گل سرخی شود روزی!

ودیگر من نمی خواهم از این دنیا

نه همدردی،

نه دلسوزی،

فقط یک چیز می خواهم!

و آن شعری

به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...  


دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 16:40
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش دارویی و بعداز مرگ سهراب آمدیی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر مارا مهلت امروزو فردای تو نیست من که یک امروز میهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به نازتو جوانی داده ایم دیگراکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب حجران که یکدم در دوچشم من نخفت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/21 - 19:20
+6
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
پــــیــری مــــی گــفــت:

اگـــر می خواهــی جوان بمانی درد و دل های خودت را به کســی بگو

کــه دوستش داری و دوستت دارد

خندیدم و گفتم پــس چرا تو جوان نمانده ای

لبخند تلخی زد و گـفـت:دوستش داشتم دوستم نداشت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 16:14
+6
saman
saman
در CARLO
دختره تا دیروز توی خونه شون نمیزاشتن چایی بُخوره که یه وقت شب جاشو
خیس نکنه !!!
حالا به ما که رسیده میگه : قهــــــوه!!! فقط تلخ باشه پلـــــیززز…. :| :|
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 15:30
+4
saman
saman
در CARLO

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق

عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست

چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!

که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی

و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی

و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی

و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:31
+3
saman
saman
در CARLO
برایت خواهم نوشت

از ابهام لحظه ها

از تردید

از حجم مرگ آور نبودنت

از کسانی‌ که رد می‌‌شوند و بوی تو را می‌‌دهند

... برایت خواهم نوشت

از حدیث تلخ بغض‌های تا ابد

از قناعت به یک خاطره ، یک یاد

از صبوری من و جای خالی‌ تو و شب‌های من

برایت خواهم نوشت

حتی تو هم برای من نبودی...
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/17 - 17:41]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 17:40
+8
saman
saman
در CARLO
نبودی من برایت گریه کردم

برای غصه هایت گریه کردم

من امشب بغض تلخم را شکستم

نشستم بی نهایت گریه کردم

چو در پسکوچه های چشمم امشب

ندیدم رد پایت گریه کردم

تو کوهم بودی و هستی کجایی؟

که من برشانه هایت گریه کردم

بگو ای آسمان با او که امشب

به یادش پا به پایت گریه کردم

چو بودی گریه میکردی به حالم

نبودی من به جایت گریه کردم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 13:32
+6
saman
saman
در CARLO
نميدونم از چي بنويسم….اصلا براي چي بنويسم..


فقط مي دونم وقتي مي نويسم خيلي حالم عوض ميشه..


احساس مي كنم يه سنگيني از رو دوشم برداشته ميشه..


چقدر شريعتي راست مي گفت:


احمق باش تا نفهمي و خوش باشي…


چقدر دوست دارم بنويسم و بنويسم و بنويسم…


اما نمي تونم....نميشه....چي بنويسم؟؟؟


چرا اين شده زندگيم؟؟


دارم غصه ي چي رو مي خورم؟؟؟


اي كاش مي دونستم....


اين روزا دلم بد جور مي خواد آدرس وبم و


عوض كنم....از بلاگفا برم..برم يه جايي كه


هيچ كس ندونه كجاست و اونجا فقط و فقط و فقط


واسه خودم بنويسم...تنهاي تنها....


ولي نمي تونم..بازم مثل هميشه نمي تونم..


اينبار منطق مي پذيره... دل مي گه نه...


يه جورايي ميشه آنچه كه دل نمي خواهد و منطق مي پذيرد..



اين وبلاگ واسه من شبيه يه كلبه است پر از خاطرات...


تلخ...شيرين...تلخ..شيرين...


هيچكدوم از مطالبشو بدون فكر ننوشتم...


ساعتها شايد روي هر كدوم از مطالبش فكر كردم...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 11:41
+5
saman
saman
در CARLO
ثانیه به ثانیه شبا هر شب بی قرار....من شکستم تو دیگه تلخیشو به روم نیار

بزار اشکام بریزن بزار بی نفس بشم...نمی دونی من دارم چه عذابی میکشم

این جدایی به خدا حق من نیست...گریه های بی صدا حق من نیست

مرگ این خاطره ها حق من نیست....این غم بی انتها حق من نیست

ثانیه به ثانیه شبا هر شب بی قرار....من شکستم تو دیگه تلخیشو به روم نیار

بزار اشکام بریزن بزار بی نفس بشم...نمی دونی من دارم چه عذابی میکشم

این جدایی به خدا حق من نیست...گریه های بی صدا حق من نیست

مرگ این خاطره ها حق من نیست....این غم بی انتها حق من نیست

حق من نیست حق من نیست...حق من نیست حق من نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 14:22
+4
saman
saman
در CARLO
ثانیه به ثانیه شبا هر شب بی قرار....من شکستم تو دیگه تلخیشو به روم نیار

بزار اشکام بریزن بزار بی نفس بشم...نمی دونی من دارم چه عذابی میکشم

این جدایی به خدا حق من نیست...گریه های بی صدا حق من نیست

مرگ این خاطره ها حق من نیست....این غم بی انتها حق من نیست

ثانیه به ثانیه شبا هر شب بی قرار....من شکستم تو دیگه تلخیشو به روم نیار

بزار اشکام بریزن بزار بی نفس بشم...نمی دونی من دارم چه عذابی میکشم

این جدایی به خدا حق من نیست...گریه های بی صدا حق من نیست

مرگ این خاطره ها حق من نیست....این غم بی انتها حق من نیست

حق من نیست حق من نیست...حق من نیست حق من نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 14:13
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ