یافتن پست: #تلخ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تن تو ظهر تابستونو بیادم میاره
رنگ چشمهای تو بارونو بیادم میاره
وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره
قهر تو تلخی زندونو بیادم میاره

من نیازم (نمازم)تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه

تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه
تو مثل خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب
من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 12:02
+2
مهسا
مهسا
همه ی ما ذاتا دریاچه ی ارومیه ایم...!
شور...
تلخ..
تنها...
و رو به نابودی!

دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 22:11
+3
NeDa
NeDa
چه آرام سرم را روی شانه هایت می گذارم چه مهربان نوازشم می کنی چه زیبا خواب می بینم چه تلخ بیدار می شوم تو بیدار نمی شوی ... تو رفته ای ... و دنیایم هنوز پر است از کابوس
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 17:47
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ترجیح می دهم در مرگ زندگی کنم،
تا اینکه هر روز در زندگی بمیرم....!
گریه را ترجیح میدهم ....به خندهای تلخ و زورکی....
من همیشه طناب های آویزان از سقف را
ترجیح میدهم
به این زندگیِ لعنتی!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 17:44
+4
saman
saman
هیچکس ویرانی ام را حس نکرد / وسعت تنهایی ام را حس نکرد

در میان خنده های تلخ من / گریه پنهانیم را حس نکرد

آنکه با آغاز من مانوس بود / لحظه پایانیم را حس نکرد . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 17:13
+4
saman
saman
در CARLO
جغد نزد خدا شکایت برد :

انسان ها آواز مرا دوست ندارند.

خدا به جغد گفت :

آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند؛

دل بستن به هر چیز کوچک و بزرگ؛

تو مرغ تماشا و اندیشه ای؛

و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد؛

دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست؛

اما تو بخوان، و همیشه بخوان؛

که آوازِ تو حقیقت است و طعمِ حقیقت تلخ ...
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/10 - 10:31]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 10:30
+6
مهسا
مهسا
می‌گویـند، - حقیقت - تلـخ - است؛
نه،حقیقت تلخ نیست؛
حقیقت طمع همـان حقیقت را می‌دهد؛
مـا بیش‌ ازحد رویـاهای‌مـان را « شیرین » سـاخته بودیم...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 18:13
+6
مهسا
مهسا
گریزانم از این خسته ترین شکل حیات
و از این
که به به پایم بستند
می گریزم از
می گریزم از
و تو ای پاک ترین ها
همه جا در پی می گردم...

دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 16:26
+6
saman
saman
برایت خواهم نوشت

از ابهام لحظه ها

از تردید

از حجم مرگ آور نبودنت

از کسانی‌ که رد می‌‌شوند و بوی تو را می‌‌دهند

... برایت خواهم نوشت

از حدیث تلخ بغض‌های تا ابد

از قناعت به یک خاطره ، یک یاد

از صبوری من و جای خالی‌ تو و شب‌های من

برایت خواهم نوشت

حتی تو هم برای من نبودی...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 16:08
+6
saman
saman
برایت خواهم نوشت

از ابهام لحظه ها

از تردید

از حجم مرگ آور نبودنت

از کسانی‌ که رد می‌‌شوند و بوی تو را می‌‌دهند

... برایت خواهم نوشت

از حدیث تلخ بغض‌های تا ابد

از قناعت به یک خاطره ، یک یاد

از صبوری من و جای خالی‌ تو و شب‌های من

برایت خواهم نوشت

حتی تو هم برای من نبودی...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 15:59
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ