یافتن پست: #تلخ

saman
saman
برایت خواهم نوشت

از ابهام لحظه ها

از تردید

از حجم مرگ آور نبودنت

از کسانی‌ که رد می‌‌شوند و بوی تو را می‌‌دهند

... برایت خواهم نوشت

از حدیث تلخ بغض‌های تا ابد

از قناعت به یک خاطره ، یک یاد

از صبوری من و جای خالی‌ تو و شب‌های من

برایت خواهم نوشت

حتی تو هم برای من نبودی...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/8 - 17:00
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از صفحه صفحه ی " روزگــــارم" به صفحه ی کنار "
فیسبـــوکـم "منتقل شدی
که دارد برای "دوستــــی " تورا به من" پیشنـــــهاد
" میدهد.
" چقدر تلخ "
دیدگاه  •   •   •  1392/04/7 - 14:42
+2
saqar
saqar
در CARLO
چه روز تلخيست روزي كه خواهد آمد و سخت دل تنگم ميشوي .
روزي كه خسته اي ، شكسته اي ، ميان جمله ي تن ها،تنها در گوشه اي نشسته اي و چه غمگينانه دلتنگم ميشوي... روزي كه اشك هاي خنده دارم مهمان چشمت شده و قلبت غريب است در تنت دلتنگم ميشوي...
روزي دردت را نميفهمند ، باورت نميكنند، ديوانه ات نميشوند، در راهت كه هيچ؛ همراهت هم نميشوند روزي كه در خواب نمي آيند به ديدارت روزي كه خيالت كسي را غرق تماشا نميكند دلتنگم ميشوي ....
عاشقانه دلتنگم ميشوي ولي نه دل تنگ خنده هايم و نه نگاه و صدا و دست هايم حتي شايد مرا از ياد برده باشي اما باز دلتنگم ميشوي...
دلتنگ سادگي و صداقتم ، دلتنگ قلبم و محبتم . دلتنگ رنگم ميشوي رنگي كه نه سبدلتنگم ميشويز باطراوت بود و نه آبي آسمان بي نهايت . نه زيبا بودم براي كشيدن نه آوازي براي خواندن و نه شعري براي سرودن اما ميدانم و يقين دارم كه روزي خواهد امد كه دلتنگم ميشوي .
روزي كه در آسماني ،روي بال رنگين كماني ،روزي كه در بهشت جاوداني اما بي قراري، در فراري از رنگهاي زيبا از آبشار و چشمه و دريا در پي همان بوم سفيد و تنها...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/6 - 17:23
+3
binam
binam
در CARLO
دلم می خواست یه بار شده می اومدی تا رویاهام

تو گرمِ اصرار می شدی، انــکارِ من که نمی خوام...

دلم می خواست بعضی شبا ، یادت بیاد من کی بودم

یادت بیاد چی بــودمو... چه جــوری عاشــقت شدم!

دلم می خواد یه روزایی دستــــاتو احساس نکنم...

تلافـــیِ بــــودنِ تو... هر چی که با ماست نکنم!!

دلم می خواست میشد صدات،واسه دلم غریبه شه

یادم نیاد وجــودتو... هرچـــی دلِ تو میگه شه!!!

وای ازون نگاه تلخ، وای ازون چشای سرد...

گم کردی دستِ قلبمو، باشه... برو و برنگرد!!!

باشه بخند، باشه نمون! حتی واسه چشام نخون

اما می دونم یه روزی ، واست یه آرزوس همون...

یادت میاد چه لحظه ها، افتاده بود دلت به پات...

یادت میاد! ولی چه حیف... دلم صداتو نمی خواد
دیدگاه  •   •   •  1392/03/7 - 21:01
+9
mahdi
mahdi
با دل عاشق بد نکن ای آدم نامهربون / سنگدل و بی وفا نشو ، یه دل داری اینم نشون …



ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ



من از بازی نور در وادی بی قلب ظلمت ها نمی ترسم

من از حرف جدایی ها

مرگ آشنایی ها

من از میلاد تلخ بی وفایی ها می ترسم…



ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ



ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی

رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی

حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی

چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی
آخرین ویرایش توسط topolo-mopol در [1392/03/7 - 12:55]
1 دیدگاه  •   •   •  1392/03/7 - 12:44
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن، صداقت با دروغگو، و مهربانی با سنگدل ...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 16:58
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
شیـر و رفقـاش نشسته بودن و نوشیدنی میخوردن و خوش میگذروندن.....
بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:
"آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره
" گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا ! ادعاتم میشه سلطان جنگلی!
" شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:
"توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"
دیدگاه  •   •   •  1392/03/3 - 16:16
+4
AmiR
AmiR
ز تلخی سکوتت من چه بگویم / همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم . . .{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 20:25
+7
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
در CARLO
فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!{-55-}{
1 دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 17:19
+10
AmiR
AmiR
ز تلخی سکوتت من چه بگویم / همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 14:25
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ