یافتن پست: #تلخ

AmiR
AmiR
دوست دارم یک شبه ، هفتاد سال پیر شوم
در کنار خیابانی بایستم…
تو مرا بی آنکه بشناسی ، از ازدحام تلخ خیابان عبور دهی…
هفتاد سال پیر شدن یک شبه
به حس گرمی دست های تو
هنگامی که مرا عبور میدهی بی آنکه بشناسی،
می ارزد..!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 12:01
+3
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
فکر میکردم بی وفایی ، هوای دلم را نداری

فکر میکردم رفتنت بوی خیانت میداد ، دلت ارزشی به دلم نمیداد

فکر میکردم تو هم مثل همه هستی ، آمده ای که بشکنی دلم را و بروی

در جستجوی تو آمدم به اینجا و آنجا ، هر چه گشتم ندیدم تو را ای عشق بی وفا

تا دیدم جای قدمهایت را ، پا گذاشتم روی همه آنها تا رسیدم به دریا...

و امواج دریا تو را به کجاها برده اند ، چشمهایم تازه به اشتباهم پی برده اند....

و من مانده ام و غروبی تلخ و عطر بودنت ،نه! من که باور ندارم نبودنت

جای قدمهایت هنوز کنار ساحل است ، وای که دلم چقدر بیچاره است...

و می آیم به دنبالت هر جا که باشی ، غرق میشوم تا تو نیز درون دریا تنها نباشی

غرق شدم و رفتم به سوی روشنی ها ، این من و این تو و امواج خشمگین دریا
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 17:00
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
شکل خودم شدم... تلخ و بدون ره
در انتهاي خويش، حال مرا بفهم
شکلي شبيه خود، با چشم گريه سوز
باور نميکنم، آئينه را هنوز..
دیدگاه  •   •   •  1392/02/24 - 15:13
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زیر بارون نفساتو دوست دارم
عطر خوب تورو بارون میگیره
با تو زندگیم چه رویایی میشه
با تو این قلب یخی جون میگیره
دوست دارم تموم لحظه هامو با تو باشم
دوست دارم که دست گرمتو بگیرم
دوست دارم تموم خاطراتم با تو باشه
...دوست دارم تو انتظار تلخ تو بمیرم

دوست دارم فقط چشاتو وا کنی
..تا ببینی که چقدر دوست دارم

همه خوبیاتو باور میکنم
نمیتونم بی تو طاقت بیارم!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 21:18
+3
reza
reza
جدايي آنقدرھا ھم كه فكرميكني تلخ نيست ؛ اگر ھنوز حرف ھاي من را باور نداري ، از (نادروسيمين) بپرس كه از تمام دنيا جايزہ گرفته اند
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 23:21
+10
HADI
HADI
چه قدر تلخ است ...
ببینی ..
آدمهایی که روزی ادعا می کردند ....
به پای درد و دل هایت می نشینند ....
امروز ..
از کنارت برمی خیزند و خیلی ساده
تو را به پای یک دنیا بغض و حرف های نگفته
می نشانند .....!
2 دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 17:26
+1
reza
reza
زندگي زيباست ...نه به زيبايي حقيقت , حقيقت تلخ است...نه به تلخي جدايي و جدايي سخت است...نه به سختي تنهايي
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 15:04
+2
d.m
d.m
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد
ولی باران نمیداند که من دنیایی از دردم
به ظاهر گرچه میخندم
ولی اندر سکوتی تلخ میگریم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 01:47
+5
peyman
peyman
من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزادباش گر چه تو تنها تر از ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را...
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 22:53
+3
امید
امید
شعر اول حمید مصدق گفته :
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من كرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت
بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:
من به تو خندیدم
چون كه می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تكرار كنان می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
ادامه در دیدگاه
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 18:29
+12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ