یافتن پست: #تمام

korosh
korosh

جواني با چاقو وارد مسجد شد و گفت :

بين شما كسي هست كه مسلمان باشد ؟

همه با ترس و تعجب به هم نگاه كردند و سكوت در مسجد حكمفرما شد ، بالاخره پيرمردي با ريش سفيد از جا برخواست و گفت :

آري من مسلمانم.

جوان به پيرمرد نگاهي كرد و گفت با من بيا ،


پيرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمي از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پيرمرد گفت كه ميخواهد تمام آنها را قرباني كند و بين فقرا پخش كند و به كمك احتياج دارد .


پيرمرد و جوان مشغول قرباني كردن گوسفندان شدند و پس از مدتي پيرمرد خسته شد و به جوان گفت كه به مسجد بازگردد و شخص ديگري را براي كمك با خود بياورد.

جوان با چاقوي خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسيد :

آيا مسلمان ديگري در بين شما هست ؟

افراد حاضر در مسجد كه گمان كردند جوان پيرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پيش نماز مسجد دوختند .


پيش نماز رو به جمعيت كرد و گفت :

چرا نگاه ميكنيد ، به عيسي مسيح قسم كه با چند ركعت نماز خواندن كسي مسلمان نميشود ...

دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 11:54
+2
korosh
korosh

عروسي رفتن دخترها:

 


دو، سه هفته قبل از عروسي، دغدغه ي خاطرش اينه كه : من چي بپوشم؟!
توي اين مدت هر روز يا دو روز يه بار " پرو" لباس داره...
اون دامن رو با اين تاپ ست مي كنه، يا اون شلوار رو با اون شال!!
ممكنه به نتايجي برسه يا نرسه! آخر سر هم مي ره لباس مي خره!!
بعد از اينكه لباس مورد نظر رو انتخاب كرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرايش صورتش و تعيين مي كنه...اگر هم توي اين مدت قبل از مهموني، چيزي از لوازم آرايش مثل لاك و سايه و...كه رنگهاشو نداره رو تهيه مي كنه...
حتي مدل مويي كه اون روز مي خواد داشته باشه رو تعيين مي كنه...مثلا ممكنه " شينيون" كنه يا مدل دار سشوار بكشه...!
البته سعي مي كنه با رژيم غذايي سفت و سخت تناسب
اندامشم حفظ بكنه...
يه رژيمي هم براي پوست صورت و بدنش مي گيره..! مثل پرهيز از خوردن غذاهاي گرم!
ماسك هاي زيادي هم مي زاره، از شير و تخم مرغ و هويج و خيار و توت فرنگي و گوجه فرنگي(اينا دستور غذا نيستا!!)گرفته تا ليمو ترش
خوب، روز موعود فرا مي رسه!
ساعت 8 صبح از خواب بيدار مي شه( انگار كه يه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، مي پره تو حموم،...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 مي ياد بيرون...( البته ممكنه يه بار هم تو حموم ماسك بزاره...كه تا ساعت 11 در حمام تشريف داره!)
بعد از ناهار...!
لباس مي پوشه مي ره آرايشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرايشگاه گرفته براي ساعت 1:30 بعد از ظهر...
توي آرايشگاه كلي نظر خواهي مي كنه از اينو اون كه چه مدل مويي براش بهترتره، هر چي هم ژورنال آرايشگر بنده خدا داره رو مي گرده آخر سر هم خود
آرايشگر به داد طرف مي رسه و يه مدل بهش پيشنهاد مي كنه و اونم قبول مي كنه!!
ساعت 3 مي رسه خونه... بعد شروع مي كنه به آرايش كردن...!
بعد از پوشيدن لباس كه خيلي محتاطانه صورت مي گيره( كه مدل موهاش خراب نشه) يه عكس يادگاري از چهره ي زيباش مي گيره كه بعدا به نامزد آينده اش نشون بده!!
ساعت 8 عروسي شروع مي شه...يه جوري راه مي افته كه نيم ساعت زودتر اونجا باشه!


عروسي رفتن پسرها:

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگي يا دو، سه ساعت قبل هيچ فرقي نمي كنه!!
روز عروسي، ساعت 12 ظهر از خواب بيدار مي شه... خيلي خونسرد و ريلكس! صبحانه خورده و تمام برنامه هاي تلويزيون رو مي بينه!
ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغيير جو خونه كه همه دارن حاضر مي شن يادش مي افته كه بعله...عروسي دعوتيم..!
بعد از خبر دار شدن انگار كه برق گرفته باشنش...! مي پره تو حموم...
توي حموم از هولش، صورتشم با تيغ مي بره...!!( بستگي به عمق بريدن داره، ممكنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسي!)
ريش هاش زده نزده( نصف بيشترو تو صورتش جا مي زاره!!)از حموم مي ياد بيرون...
ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصميم نگرفته چه تيپي بزنه، رسمي باشه يا اسپرت...!
تازه يادش مي افته كه پيرهنشو كه الان خيلي به اون شلوارش مي ياد اتو نكرده! شلوارشم كه نگاه مي كنه مي بينه چند روز پيش درزش پاره شده بوده و يادش رفته بوده كه بگه بدوزن..!!
كلي فحش و بد و بيراه به همه مي ده كه چرا بهش اهميت نمي دن و پيرهنشو تو كمد لباساش بوده رو پيدا نكردن و اتو نكردن و شلوارشو چرا از علم غيبشون استفاده نكرد كه بدونن كه نياز به دوختن داره...!
خلاصه...بالاخره يه لباس مناسب با كلي هول هول كردن پيدا مي كنند و مي پوشه(البته اگر نياز بود كه حتما به كمد لباس پدر و بردار هم دستبرد مي زنه!!)ساعت 8 شب عروسي شروع مي شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسي مي رسه..! البته اگر از عجله ي زيادش، توي راه تصادف نكرده باشه دير تر از اين به عروسي نمي رسه!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 11:44
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



میگویم:چتربیاورم؟

شایدباران ببارد!

میگویی:زودبرمیگردیم مگرچقدرراه رفتنمان وقت میگیرد؟

میگویم:بعدازسالهاآمده ای که کمی بمانی..

میخواهم تاجایی که میتوانیم قدم بزنیم،

برویم تمام راههای نرفته را..

حالاکه سکوت شب است

تاصبح به تمام راههایی برویم که سالهاست برآنهاقدم نگذاشته ایم..

می خواهم بدویم،

می گویی باشد؛

میرویم تاخودصبح می دویم تاآنجاکه بخواهیم؛

میگویم:چتربیاورم؟شایدباران ببارد!

میگویی:چترنمی خواهد؛

خیال که خیس نمی شود....


دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 20:16
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




تکلیفِ تمام ترانه‌های من
از همین اولِ بسم‌اللهِ معلوم است
سلام، یعنی خداحافظ!
خداحافظ جاهای خالیِ بعد از منِ غریب
خداحافظ سلامِ آبیِان امنِ آسوده
ستارهای از شب گریخته‌ی همروزِ من،
عزیزِان هنوزِ من ... خداحافظ!


همین که گفتم!
دیگر هیچ پرسشی
پاسخ نمی‌دهم!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 19:07
+1
nazli
nazli

 

مردها وقتی تصمیم به ازدواج می گیرند چه کار می کنن؟ اون موقع نمی تونن کار خاصی بکنن... تمام تلاششون رو می کنن که بتونن 1 کاری بکنن... به مامانشون می گن که 1 کاری بکنه چون دیگه وقتشه .... می رن کلاس آمادگی جسمانی

دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 17:03
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باورت بشود یا نه!

روزی میرسد

که دلت برای هیچکس به اندازه من

تنگ نخواهد شد

برای نگاه کردنم

بوسیدنم

خندیدنم

اذیت کردنم

برای تمامی لحظاتی که در کنارم داشتی

روزی خواهد رسید

که در حسرت تکرار دوباره من

خواهی بود

میدانم روزی که نباشم

"هیچکس"

تکرار من نخواهد شد..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 12:36
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



به اندازه ی تمام روزهای عاشقیم ازت متنفرم


دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 12:00
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

ﺯﻥ ﺯﻧﺪﮔﻴﺴﺖ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﻣﻨﻴﺖ


 ﻭ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺮﺩﻱ ﺗﻤﺎﻡِ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﻴﺶ


 ﺭﺍﺧﺮﺝِ ﺍﻣﻨﻴﺖ ﺯﻧﺪﮔﻴﺶ ﻛﻨﺪ 


ﻭ ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﺯﻧﻲ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﻴﺶ


 ﺭﺍ ﺧﺮﺝ ﻏﺮﻭﺭِ ﺍﻣﻨﻴﺘﺶ ﻛﻨﺪ !

دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 10:03
+2
xroyal54
xroyal54
این روز ها همه به من دلتنگی هدیه می دهند!
لطفا آتش بس اعلام کنید!
به خدا تمام شد!
دلم...!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 01:02
+4
nazli
nazli


براي رسيـــــدن به تو
خودم را قسمت کردم !!
تو را سهم تمام روياهايم کردم !


انصاف نبود....
تو که ميدانستي با چه اشــتياقي خودم را قسمت ميــکنم
پس چــرا زودتر از تکه تکه شدنم جوابم نکردي؟؟
براي خداحــــــافظي خيـــــــــــــــــــــلي دير بود!!
خيلي.....


دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 00:57
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ