یافتن پست: #تمام

*elnaz* *
*elnaz* *
خدایا به خاطر تمام دعاهایی که هیچ وقت نمی شنوی شان ممنونم!


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:50
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بوی گند خیانت تمام شهر را گرفته !
مردهای چشم چران
زن های خائن
دخترهای شــ ــهـ ـو تــ ــی
و پسرهای شــ ـهــ ـو تـــ ـی تر!
… پس چه شد … ؟
چیدن یک سیـبـــــــ ـ و اینهمه تقـــاص ؟
بیچاره آدمــــــــــ . . . بیچاره آدمیتــــــــ . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:40
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست

و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست

ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم

و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم

ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود

و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید

تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:25
+3
saman
saman

شاعر نیستم!
فقط چشمانت حرف میزنند
و من می‌‌نگارم …
تمام شعر چشمانت را…!


[سپیده حاجی پور]

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:19
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

قربانی: بازیکنان در حد اندازه‌شان ظاهر نشدند/ درست نیست درباره استقلال صحبت کنم





ادامه در دیدگاه


 


 


   

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:12
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تنهایی ریشه تمام گناهان و دردهاست چوپان را تنهایی دروغگو کرد.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:05
+4
saman
saman
روزی  تمام شعرهایم را خواهم سوزاند

 

چه اهمیت دارد من  اینجا ببارم و تو حتی خیسم  نشوی

 

روزی چشم هایم را کور خواهم کرد

 

ننگ است این چشم ها روی صورتم

 

ننگ است

 

به خدا ننگ است

 

وقتی نظاره گر هر نگاهی ست جز نگاه تو..........

 

وای که چقدر دوست دارم رها شوم از این دنیا

 

اما تنها خدا می داند تردید من تنهایی توست

 

بدون من تو چه تنها خواهی شد

 

و تردید من تنها همین است و بس

 

من مسافرم

 

خیال مسافرت را آسوده کن

 

آسوده کن که رهاتر رود ........
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 15:57
+1
saman
saman
این نوشته را با بُغض نوشتم !.!.!
لُـــطـــفــا
با درد بخوانـــــــ ...
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
فقط کمی تو را کم اورده ام....
یادت هست؟
میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟
واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟
حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند
با این همه واژه چه کنم؟
تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟
باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم
باید خوب باشم
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
فقط کمی
بی حوصله ام
آسمان روی سرم سنگینی میکند
روزهایم کش امده
هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم
باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم
روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند
چون
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
اما شبها..
وای از شبها
هوای این دلتنگی دیوانه ام میکند
موهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرند
تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای آرزوهایم خانه کرده
کاش لا اقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابم
لالایی ها پیشکش
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
فقط نمیدانم چرا هی آه میکشم
آه
و
آه
و بازم آه
خسته شدم از این همه آه
شبها تمام آه ها در سینه منند
ان قدر سوزناک هستند که می توانم با این همه آه دنیا را خاکستر کنم
اما حیف که قول داده ام
من خوبم ....من آرامم......
ولی دلتنگتم....
همین...<img src=(" title=":((" />

(نجیب زاده)


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 15:29
+1
saman
saman

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم


تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید


ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد


رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه میجویی؟


تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟


تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم


تو دعوت کن مرا با خود به اشکی،


یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم


طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت


که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد


تویی زیباتر از خورشید زیبایم،


تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت


وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟


هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟ که میترساندت از من؟


رها کن آن خدای دور؟! آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را


این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی


به پیش آور دو دست خالی خود را.


با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم


غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟


بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن.


بدان آغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان


قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم


قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من


قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور


قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد


برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من


تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید


ترا در بیکران دنیای تنهایان.


رهایت من نخواهم کرد.


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 15:09
+1
saman
saman
به قدر هرچه گل دیدم ، مرا آزار کردی " تو "

خیانت را دوباره در دلم تکرار کردی " تو "


عجب دیوانه بودم من که بستم دل به چشمانت


و کار قلب این دیوانه را دشوار کردی " تو "


چقدر از التماسم پیش مردم آبرویم رفت


چقدر این چشم ها را پیش مردم خوار کردی " تو "


شنیدم بارها با دیگران بودی ولیکن حیف


شهامت مال هرکس نیست،پس انکار کردی " تو "


چقد اشعار زیبایی برایم خواندی و گفتی


و بازی با دل بیمار من بسیار کردی " تو "


شبی که دیدمت با دیگری در کوچه جا خوردی


وناچار این طلوع تازه را اقرار کردی " تو "


دلم می خواست عکست پیش من باشد،نشد زیرا


مرا در دادن هرچه که بود اجبار کردی " تو "


نمی بخشم تو را،او را و هرکس را که بد باشد


خدایم خود تلافی می کند هرکار کردی " تو "


نمی بایست نفرین آخر پیمان ما باشد


مرا اما به این کار غلط ناچار کردی " تو "


دلم را دیگر از هرچه نگاه و آرزو کندم


تمام پنجره های مرا دیوار کردی " تو "


چه حسنی داشت درد این شکست تلخ،می دانم


مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی " تو "


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 15:06
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ