یافتن پست: #تمام

ronak
ronak
نامه هایــــم کـ چـراغ قلبتــ را روشن نکـــرد ! امشبـــ تمامشـــان را بســوزان شایـــد، بتوانی تنهایــــ ات را ببینــی !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 19:57
+4
رضا
رضا
بعد از ماهها گریه فردا قرار است بخندم... نمی دانی این مدت چه بر من گذشت! گاهی به سرم می زد هر چیز و هرکس را با تو اشتباه بگیرم... گاهی آنقدر به خاطراتمان تلنگر می زدم... که از یاد می بردم نبودنت را... گاهی از زبان تو براي خودم دردل می کردم... گاهی هم آنقدر می خندیدم که گریه ام بگیرد... گاهی به سرم می زد تمام شعرهایم را فراموش کنم... اصلاً میخواستم عشق را جلوي در بگذارم، شاید ساعت نُه که شد...!!! گاهی به ع[!]ایت خیره می شدم... به این اُمید که شاید بهانه اي براي غرورت پیدا کنم... گاهی با خودم قرار میگذاشتم که از خواب بپرم... تا بگویم همۀ اینها خواب بود...؟؟! گاهی بی صدا روي تخت خوابم می نشستم، و به فریاد هاي نکشیده ام گوش می دادم........ خلاصه اش را اگر بخواهی، با همین گاهی ها دوریت را باور نکردم...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 16:10
+2
ebrahim
ebrahim
آیا میدانید؟؟؟؟
2 دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 02:18
+3
gamer
gamer
وقتی بیدار شدم تمام تنم درد می کرد و می سوخت. چشم هایم را بازکردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده.

اوگفت:«آقای فوجیما . شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید.»

با ضعف پرسیدم :« من کجا هستم؟»

آن زن گفت :« در ناگازاکی»
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 01:57
+4
ebrahim
ebrahim
inam texe ahange be khatere man az yas,too didgah
2 دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 00:46
+4
مهسا
مهسا
تو رفتی ... و قطار رفت ... و تمام ایستگاه ها باتو رفت ... ومن ... و من چقدر ساده ام که سال های سال کنار این ایستگاه رفته به انتظار تو ایستاده ام!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 21:47
+5
مهسا
مهسا
افسوس هر آنچه برده ام ، باختن است ... به شناخته ها ، تمام نشناختن است ... برداشته ام ، هر آنچه باید بگذاشت ... بگذاشته ام ، هر آنچه برداشتن است ...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 21:45
+6
امیرحسین
امیرحسین
روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد! تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت: من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم! در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟! جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 19:40
+8
mina_z
mina_z
ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم. ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت بر رویت می گستراندم. ای کاش می توانستم اشک باشم تا هرگاه که آسمان چشمهایت ابری می شد باریدن می گرفتم.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 18:57
+5
مهسا
مهسا
@asall تمام دنیــــــــــا هم که بگویند تو مال من نیستی بــــاز هم این دل زبان نفهــــــم بهانه ات را میگیــــــرد !!{-7-}{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 23:03
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ