یافتن پست: #تمام

Hossein Behzadi
Hossein Behzadi
‫همیشه این سوال ذهن مرا در بر میگیرد : که چـــــــــرا ؟ اعتماد نگاه دیگران به تن ِزن ختم می شود ؟! مگر زن خلاصه شده در همین یک بدن ؟! کاش او را برای مهربانی قلبش می خواستــــی ... ... نـــه آنکه فقط شب را با تو به سر کنـــد !!! تو ! تمام قلب این زن را تسخیــر کردی ... ولی فقط پیچ و تاب تنش زیباست ؟؟؟ چـــــــــــــــــرا لبخنــــــــدش را نمی بینــــــــــــــی که از سردی ِ نگاهت بر روی لبانــــــــــــــش یــــــخ زده ... ؟؟؟‬
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 14:42
+2
elahe
elahe
دلمـــ رقص نمےخواـهد...! هی دنيـآ تمامشـ کن وگرنه... سازت را مےشکنمـ اين بار ....!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 14:05
+1
mahdi
mahdi
تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده ۴ لیتری ت****** میدیم !

طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟

میگیم:پـَـَـــ نه میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 12:15
mahdi
mahdi
به نظر من تمام مامان های ایرانی حداقل چهار واحد جاسوسی پاس کردن! والا پ نه پ فقط واحدهای آشپزی و خانه داری پاس کردن
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 12:04
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
خدارا برایتان آرزو دارم چون اوست که مهربانانه به همه عشق میورزد وبی معرفتی نمی کند . هر چندکه ما نسبت به او قافلیم. پـَـــ نــه پـَـــ god be save all of them همیشه خدایی هست که تمام شانه هایش را برای
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:43
+1
elahe
elahe
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:38
+2
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
وفا آن است که نامت را نهانی زیر لب دارممعبودم سکوتم را از صداي تنهاييم بدان .. نميخوانم و نميگويم چون درونم هيچ بوده و تو آمدي برايم قصه هايي از عشق سراييدي و به من قصه باران آموختي ميداني قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهايي است ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاييم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو ميبالم تنهاتر از يک برگ با باد شاديها محجورم درآبهاي سرور آور تابستان آرام ميرانم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:08
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
آنقدر رفته ای که تمام درهای باز مانده به یاد تو روی پاشنه های انتظار پوسیده اند...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:01
مهسا
مهسا
ان روز ها كـه مـيگفت عـا شق است : خواست كــه آرزويـي بكنم. بـه او گفتم : كـه مـن ديگـر هيچ آرزويی ندارم وقـتی تو كنارمی لبخندی زد وگفت : مگر ميشـود؟ فقط مـرده ها هيـچ آرزويـی ندارند مـن هم لبخـندي زدم و او گفت : از هزاران آرزويـی كه در سـر داشت و امروز به دنبال همـان آرزو هـايش رفته و من ... هنوز هم آرزويـی ندارم. او نميدانـست و هنوز هم نميداند كه همان يك لحظه ای كه دركنارم بود من به تمام آرزو هايم رسيدم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 22:59
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ