یافتن پست: #تمام

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حکایت رفاقت من و تو

حکایت " قهوه " ایست

که امروز به یاد تو

تلخ تلخ نوشیدم ...

که با هر جرعه اش

بسیار اندیشیدم ...

این طعم را دوست دارم یا نه ؟!

و آنقدر گیر کردم بین

دوست داشتن و نداشتن

که انتظار تموم شدنش را نداشتم !

و تمام که شد فهمیدم

باز هم قهوه میخواهم ...

حتی تلخ تلخ !!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 17:05
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دلگیرم از تمام خودم، از زمان، زمین
از تو همیشه مثل خودم با دلم عجین
این روزهای بی غزل، این روزهای تلخ
می خواستم کنار تو باشم فقط همین!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 15:29
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ای دریغ از پایِ بی پاپوشِ من
دردِ بسیار و لبِ خاموشِ من !

( احمد شاملو - شعر ناتمام )
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 15:10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دل یک زن تمام دنیای اوست.
شاه دنیایش باش ای مرد….
نه سردرارسپاهی که احساسش رادرهم می شکند!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 14:40
+1
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
باورت بشودیانه؟ روزی میرسدکه دلت برای هیچکس به اندازه من تنگ نخواهد شد،برای نگاه کردنم، بوسیدنم،خندیدنم، اذیت کردنم،برای تمام لحظاتی که درکنارم داشتی روزی خواهد رسیدکه درحسرت تکراردوباره من خواهی بود.میدانم روزی که نباشم هیچکس تکرارمن نخواهدشد. .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 13:08
+3
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
ستانت به پنجره فولادش اگر قفل بشوند،

تمام کلیدها و شاه کلیدهای عالم هم که جمع شوند،

باز دلت رضا نمی شود که جدا بشود از بند بند مهربانی اش.


دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 12:59
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام …
یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته …
کمی زمان لطفا ، به اندازه یک نخ دیگر ، به اندازه قدم های کوتاه عقربه …
یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 23:16
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بقال گفت سیگار گران شده ، ترک نمیکنی ؟
با خودم گفتم کاش بدانی چقدر گران تمام شد تا سیگاری شدم …
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 23:06
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مانده ام تو را چگونه فراموش کنم؟

اگر تورا فراموش کنم باید تمام لحظاتی که با تو بودم را نیز فراموش کنم

نفس کشیدنم را فراموش کنم..

پاییز و زمستان را...

باران را...

تو بگو چگونه وقتی باران می اید تو را بیاد نیاورم...وقتی نیمه شب در باران به کنارت امدم؟؟

میدانی کی را میگویم که؟؟

همه و همه را باید فراموش کنم

اصلا دنیا را...زندگی را...

و خودم را نیز فراموش کنم!!!َ

تو با همه چیز من امیخته ای..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 22:00
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم لک زده واســﮧ یــﮧ عاشقانـﮧ آروم . . .
کــﮧ تو رو سفت بغل کنم . .
بذاری ازت گـلــﮧ کنم . . .
از همــﮧ این کابوسهایـی کــﮧ چشم تــــورو دور دیـــدن و آزارم دادن . .
گریــــﮧ کنم و تو اشکامو پاکـــ کنــی . .
...

دلتنگـی هام رو بهونــﮧ کنم . .
سرم رو توی گودی گردنت قایِم کنم . . .
تمام نفســــم رو پر کنم . .
از عطر تنت و آروم بگیرم . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 21:47
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ