یافتن پست: #تنها

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چه فرقی هست بین من که اینجام و تنهام و قلبم پر ز نامردی های دنیاست ، با تو دلبر شیرین زبانم که غرق عشق و مستی میشوی و میروی و پشت پا میزنی به هرچی که داشتیم !؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:55
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم … خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم … خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو میمیرم … در این تنهایی مطلق که میبندد به زنجیرم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:53
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زمین تنها جای که مردمش با خوشحالیت خوشحالن با ناراحتیت هم خوشحال
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:21
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



چنان دل کندم از دنیا كه شكلم شكل تنهایی است

ببین مرگ مرا در خویش كه مرگ من تماشایی است

مرا در اوج می خواهی تماشا كن ، تماشا كن

دروغ این بودم از دیروز مرا امروز حاشا كن

در این دنیا كه حتی ابر هم نمیگرید به حال ما

همه از من گریزانند ، تو هم بگذر از این تنها

فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم

دلم چون دفترم خالی ، قلم خشكیده در دستم

گره افتاده در كارم ، به خود كرده گرفتارم

به جز در خود فرو رفتن ، چه راهی پیش رو دارم


دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 16:42
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


تنهایی قشنگ‌ترین حس دنیاست، چون برای داشتنش نیاز به هیـــــچ‌کـــــس نداری!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 12:23
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شبیه کسی که از یک آدرس ، تنها پلاکش را می داند . . .
در ازدحام آدمها و خیابانها ، دنبال ِ دستهایت می گردم . . . !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 22:05
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی

نیاز داری به یه آغوش بی منت

که تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد

که وقتی تو اوج تنهایی هستی

با چشماش بهت بگه :

هستم تا ته تهش! هستی؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 21:31
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی....

راهی برای رفتن

نفسی برای بریدن

کوله بارم بردوش

مسافر میشوم گاهی....

عشقی برای خواندن

بغضی برای شکفتن

خاطراتم در دست

بازیچه میشوم گاهی....

نگاهی در راه

اعتمادی پر پر

پاهایم خسته

هوایی میشوم گاهی....

فکرهایی کوتاه

صبری طولانی

صدایی در باد

زمستان میشوم گاهی....

روزهای رفته

ماه های مانده

تقویمم بی تاب

دلتنگ میشود گاهی....

جای پایی سرد

رد پایی گنگ

در این سایه ی تنهایی

چه بی رنگ میشوم گاهی.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 21:28
+1
saeed
saeed

پشت دیوارر حیاط


تو سکوت خلوت شب


با صدای نم نم بارون


من در آغوش تو


تو در آغوش من


چه لحظه زیبایی بود تورا بوسیدن


اما زمان کوتاه بود


و یک روز در پشت دیوار حیاط تنها به انتظار نشستم


تکیه بر دیوار زدم و گریه کردم


چون تو دیگر در آغوشم نبودی


تا گرمای تو قلب سردم را دوباره زنده کند


ولی یک خاطره زیبا در پشت حیاط یک ویلا بر جای ماند

دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 20:42
+3
saeed
saeed

دوست دارم پرواز کنم تا که از میان ابرها بگذرم و به وسعت عشق تو دست یابم


دوست دارم که تنها در گوشه ای خلوت گزینم تا که شاید ذره ای از زجرهایت را حس کنم


دوست دارم در نگاه عاشقت قرق شوم تا که شاید گرمی اشکهایت را لمس کنم


دوست دارم زیر دوش آب سرد ساعتی بی اختیار بایستم تا که شاید تلخی آن لحظه را زندگی کنم


دستم را در زیر خاکستر خاموش عشقت فرو بردم اما سوختم


سوختم از آتش روشن زیر خاکسترت

دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 20:26
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ