یافتن پست: #تنها

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی که دیگر نبود ،

من به بودنش نیازمند شدم.

وقتی که دیگر رفت ،

من در انتظار آمدنش نشستم.

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ،

من او را دوست داشتم.

وقتی که او تمام کرد ،

من شروع کردم .

وقتی او تمام شد ،

من آغاز شدم .

و چه سخت است تنها متولد شدن ،

مثل تنها زندگی کردن

مثل تنها مردن …
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 18:54
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دخدره پست گذاشته :


مردم از تنهایی .. :(


پسره زیرش نوشته :


نشونی بده با بچه محلا بیایم خونتون از تنهایی در بیای !

واقعا این پسرای با معرفت که به فکر بچه محلاشون هستن رو میبینم ،


بغضم میگیره .. ببخشین اشک نمیزاره مانیتورو ببینم ..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 18:33
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در زندگی، سخت ترین چیز، انداختن گذشته است. زیرا انداختن گذشته

یعنی انداختن تمام هویت، انداختن تمام شخصیت. یعنی انداختن

خودت....،تو چیزی جز گذشته ات نیستی،

تو چیزی جز شرطی شدگی هایت نیستی.گذشته تنها چیزی است كه

در مورد خودت می دانی. انداختن آن دشوار است ،سخت ترین چیز در

زندگی است. ولی كسانی كه جرات انداختنش را داشته باشند، فقط

آنان زندگی می كنند. دیگران فقط تظاهر به زندگی كردن می كنند.

اُشو
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 18:16
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
لیاقت می خواهد واژه ” ما ” شدن
لیاقت می خواهد ” شریک ” شدن
تو خوش باش به همین ” با هم ” بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
تو بخند به امروز…
من میخندم به فرداهایت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 18:06
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
 ای زندگی .. ای زندگی .. ای زندگی ... تنها شدم بی کس شدم به سادگی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 18:04
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


زندگی من که نقاشی شد . . . نقاش ، یک مداد مشکی تنها داشت و همان کافی بود .


دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 12:09
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
این روزها همه آدمها درد دارند …
درد پول
درد عشق
درد تنهایی
این روزها چقدر یادمان میرود زندگی کنیم !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 20:11
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آرام باش!
توخدا را داری
آن حقیقت، آن یگانه، آن هوادارشبانه
آرام باش
توخدا را داری
آن معبود،آن پاكی،آن همه خوبی واحساس وبهار را داری
آرام باش
توخدا را داری
پس نگو تنهایم، پس نگو ، بی یاور و بی یارم
توخدا را داری
یعنی عشق، معبود، سنگ صبوردل من ،دل تو،
پس خموش
ماخدا را داریم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 17:57
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
【وقتی وجــــ ـود آبــــ ـی تو را میبینم...
پر از حس تـــــ ـو می شوم...
در همهمه ی خاموشــــ ـی...
در برگ ریـــ ـز خاطـــ ـره ام...
می ریزد تمــــ ـام عاطفه ات ...
تا لب فریاد می کشانــــ ـم چشمانت را...
تا صــــ ـدای خشک آرامش من...
پر می زند قـــ ـدر تنهایی تـــــــ ـو...】
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 17:29
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دست به صورتم نزن…
میترسم بیفتد نقاب خندانی
که بر چهره دارم…
و بعد سیل اشکهایم تو را با خود ببرد
و بعد باز من بمانم و تنهایی…
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 16:02
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ