یافتن پست: #حال

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
عاشق اون لحظه ام که استاد حین درس دادن زل میزنه تو چشمای من و من در حالی که هیچی نفهمیدم، سرمو به نشونه تأیید تکو ن میدم {-33-}
آخرین ویرایش توسط Edward-Marion در [1392/07/11 - 21:32]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 21:31
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺧﺮﻡ ﺗﻦ ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺭﻳﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪٔ ﻳﺎﺭ ﺳﺘﻢﺍﻧﺪﻳﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺭﻗﻴﺒﺎﻥ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺳﺮ ﺗﻮ ﻳﺎﺭ
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﭼﻪ ﻋﺠﺐ ﮔﺮ ﺳﺮ ﺩﺭﻭﻳﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ؟
ﺍﻭ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺩﻝ ﻣﻦ
ﮐﻮ ﺩﻳﺪﻩٔ ﭘﺮ ﺧﻮﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺭﻳﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺍﻳﻦ ﻃﺮﻓﻪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻣﻦ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻭ ﻭﺯ ﻣﻦ
ﻳﺎﺭ ﺑﻴﮕﺎﻧﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺧﻮﻳﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻫﺎﻥ، ﺍﯼ ﺩﻝ ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﺭ، ﺳﺮ ﻣﺤﻨﺖ ﺧﻮﺩ ﮔﻴﺮ
ﮐﺎﻥ ﻳﺎﺭ ﺳﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﺎ ﺑﻴﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺸﻮﻕ ﭼﻮ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺟﻔﺎ ﺑﺮ ﮐﺸﺪ، ﺍﺯ ﺧﺸﻢ
ﻋﺎﺷﻖ ﭼﻪ ﮐﻨﺪ ﮔﺮ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﭘﻴﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ؟
ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺩﻝ ﺭﻳﺶ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ
ﺍﺯ ﻧﻮﺵ ﻟﺒﺎﻥ، ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺠﺰ ﻧﻴﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ
دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 16:04
+8
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

قاضی رو به متهم می کنه و می پرسه : خانم ! شما چند سالتونه ؟
خانم می گه : ۲۵ سال آقای قاضی !
قاضی می گه : خوب ، حالا بفرمایید چند ساله که ۲۵ سالتونه ؟


دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 15:05
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
حالتووون خوش.......................فعلا تا بعد خدانگهداررررررررررر.................................{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}

دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 14:16
+4
*elnaz* *
*elnaz* *

من زنم…
بي هيچ آلايشي… بي هيچ آرايشي!
او خواست كه من زن باشم…
كه بدوش بكشم بار تو را كه مردي
و برويت نياورم كه از تو قويترم…
من زنم…
من ناقص العقلم…
با همين عقل ناقصم
از چه ورطه هايي كه نجاتت نداده ام
و تو عقلت كاملتر از من بود؟؟!!
من زنم...
ياد گرفته ام عاشقت بمانم
و هميشه متهم به هرزگي شوم...
حال آنكه تو بي آنكه عاشقم باشي
تظاهر كردي با من خواهي ماند!
من زنم...
كوه را حركت ميدهم
بدون اينكه كلمه اي از خستگي و دلسردي به زبان آرم
و تو همواره ناراضي و پرصدا سنگريزه ها را جابجا ميكني
چرا كه تو نيرومند تري!!!
من زنم...
وقت تولد نوزاد ...
تلخي بيداري شبها بر بالين فرزندمان...
سكوت و صبر در زمان خشم تو مال من،
لذتهاي شبانه...
خوابهاي شيرين و افتخار مردانگي مال تو!
عادلانه است نه؟؟؟
من زنم...
آري من زنم...
او خواست كه من زن باشم ...

اين راز را كه من مرد ترم به هيچ كس نخواهم گفت!!!.............................


دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 13:34
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
اینقدر من را از رفتنت نترسان همه ی ما رفتنی هستیم قرار نیست همیشه بمانیم ماندن کنار هر کسی لیاقت میخواد نه بهانه حالا بلند میگم لیاقت ماندن نداشتی بهتر که رفتی !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 13:27
+5
roya
roya
ا حالا دقت کردین توی کتاب داستانا اصلا دست شویى نمیرن ؟ ( چه وضعشه آخه!)
دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 12:37
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بابای مردم صبحا با یه لیوان آب پرتقال میان بالا تختشون، با عزیزم، عزیزم بچشون رو صدا میکنن.....

حالا درسته من یکم خوابم سنگینه، اما این دلیل میشه صبحا که میخواد صدام کنه، یخ بندازه تو لباسم؟؟

زندگیه ما داریم؟
دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 10:30
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کم سرمایه‌ای نیست داشتن آدم‌هایی که حالت را بپرسند
از آن بهتر داشتنِ آدم‌هایی است که
بتوانی در جواب احوال‌پرسی‌هایشان بگویی :
“خوب نیستم . . . “
دیدگاه  •   •   •  1392/07/10 - 19:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از تفریحات بچگیمون این بود که وقتی زنگ مدرسه رو میزدن هرچی صدا بلد بودیم و تو ذهنمون بود درمیاوردیم یَک حالی میداد ! حس میکردیم تو جنگلیم همراه با دوستای میمونمون
دیدگاه  •   •   •  1392/07/10 - 18:50
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ