یافتن پست: #حلقه

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

سیب سرخی را به من بخشید و رفت ، عاقبت بر عشق من خندید و رفت ، اشک در چشمان سردم حلقه زد ، بی مروت گریه ام را دید و رفت .


دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 18:23
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دنیایم لبریز از رویای مرتفع توست
که پرنده پرنده
اوج می‌گیرد؛
و عشق
با رنگ آسمان
جاری می‌شود در چشم‌هایم
از تو...
دست‌هایت را دور من حلقه کن!
جایی پشت همین خیال‌های سبز
نفس‌هایت را
می‌شنوم،
خیره در عسلی چشمانت
"دوستت دارم" را
زمزمه می‌کنم
و در هرم آغوش امن تو آرام می‌گیرم
با بوسه‌هایت
دوباره و دوباره و دوباره
آرام

و این‌چنین لبریزم از تو...
کنارم بنشین
دست‌های سردم را بگیر
و خورشیدی‌ات را بتابان بر من!
گرم
مهربان
همیشگی
.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 18:21
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پســـری که دستشو بدون ترس همه جا دور کمرت حلقه میکنه، پســری که موقع رد شدن از چراغ قرمز دستتو محکم تر میگیره، پســـری که smsهاش کوتاه اما پر احساسه، این پســـــــر، . . .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
بـــــــد گـــــرگــیـه
ایـنــقـدر با این و اون بود که دیگه حرفه ای شده … باید قیدشــــــو بزنی احساسی نشــــو الکی .. !!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 17:38
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
لحظه های ناب

عمر ما چون تندبادی رفت و گویی خواب بود

وان بنای آرزوها خانه یی بر آب بود

وه چه شب ها دولت بیدار بر در حلقه زد

لیکن از نا هوشیاری بخت ما در خواب بود

ز دل گوری شنیدم پند قارون را که گفت

در کف دنیا پرستان سیم و زر سیماب بود

روشنی ها در پریشانی بود دل بد مکن

هر کجا ویرانه یی دیدم پر از مهتاب بود

گفت با من مردم چشمم که قحط مردمیست

جست و جو کردم بسی این کیمیا نایاب بود

موج بنیان کن شو و دریای طوفانخیز باش

[!] آن ﮐس که عمری رفت و خود مرداب بود

دولت شب ها و توفیق دعا از دست رفت

لحظه ی معراج ما آن لحظه ی ناب بود.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 21:06
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

یاد دارم یک غروب سرد سرد
می‌گذشت از
کوچه‌مان یک دوره گرد دوره گردم.. دار قالی می‌خرم دسته دوم، جنس عالی می‌خرم گر نداری کوزه خالی می‌خرم کاسه و ظرف سفالی می‌خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی زد و بغضش شکست اول سال است و نان در خانه نیست ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟ سوختم، دیدم که بابا پیر بود خواهر کوچکترم دلگیر بود بوی نان تازه هوشم را ربود اتفاقا مادرم هم روزه بود خم شده آن قامت افراشته دست خوش رنگش ترک برداشته مشکل ما درد نان تنها نبود فکر می‌کردم خدا آنجا نبود باز آواز درشت دوره‌گرد پرده اندیشه‌ام را پاره کرد: دوره گردم ..دار قالی می‌خرم دسته دوم جنس عالی می‌خرم خواهرم بی روسری بیرون دوید آی آقا، سفره خالی می‌خری؟؟؟ آی آقا، سفره خالی می‌خری؟؟؟
اثری از زنده یاد قیصر امین پور

آخرین ویرایش توسط A-Sh-F در [1392/05/28 - 22:00]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 21:59
+7
saman
saman
سیب سرخی به من بخشید و رفت/ساقه سبز دلم را چید و رفت
عاشقی های مرا باور نکرد/عاقبت بر عشق من خندید و رفت
اشک در چشمان سردم حلقه زد/بی مروت گریه م را دید و رفت
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/27 - 18:01]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 18:00
+6
saman
saman
نگاهت آسمانم بود و گم شد
دوچشمت سایبانم بودو گم شد
بریز آسمان در سایه تو
جهان در دیدگانم بودو گم شد
آسمان از چه امشب غمگین است
مثل این ماندکه بغض باران در گلو دارد
تا عقده هایش را بگشاید


روزی که تو آمدی به دنیا عریان
جمعی به تو خندان و تو بودی گریان
پس کاری کن ای دوست وقت رفت
یاران همه گریان و تو باشی خندان


در این دنیا،من او را می پرستم

هم او را هم خدا را می پرستم

همه ی عاشقان یکتا پرستند

ولیکن من دوتا را می پرستم

دیگه دنیا واسه من تاریکه

زندگی کدر هی باریکه

آخر قصه ی من نزدیکه

این منم خسته و تنها مانده

از همه مردم دنیا رانده

این منم از همه جا مانده

ای خدا ،ای خدا

در مجلس شورای دلم عشق گفت

یاد تو ناز است ملوس است عزیز است

اعضای وجودم همه گفتن

صحیح است صحیح است

من اشکهایم را در حلقه چشمانم به اسارت میگیرم

و منطقه عشق را در درون سینه ام به زنجیر میکشم

و همیشه منتظر مینشینم تا در امتداد این لحظه

سوت وکور صدای تنهایی تو در خاطراتم طنین اندازد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 12:15
+2
saman
saman
ولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی 
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس     
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 13:20
+4
saman
saman
 همه ی زندگیمون درد

همه ی زندگیمون غم



جلوی آینه نشستم



وسط فکرای درهم



واسه چی ادامه میدم ؟



نمی دونم یا نمی گم



دیگه هیچ فرقی نداره



بغل ِ تو با جهنم



جلوی آینه نشستم



خوابم و بیدارم انگار



پشت سر کابوس رفتن



روبروم دیواره دیوار



پشت سر حلقه ی آتیش



روبروم یه حلقه ی دار



غم ِ اولین سلام و آخرین خدانگهدار



خسته ام ، یه تیکه سنگم



خالی ام ، یه تیکه چوبم



مثه یه قایق ِ متروک



توی دریای جنوبم



جلوی آینه نشستم



به نبودن مشت می کوبم



دارم از توو پاره می شم



به همه می گم که خوبم!



با تو سرتا پا گناهم



همه چی گندم و سیبه



هوا بدجور سرده انگار



دستای همه توو جیبه



باغمون گل داده اما



هر درختش یه صلیبه



ماهیه بیرون از آبم



حالم این روزا عجیبه



جلوی آینه نشستم



بی سوالم ، بی جوابم



نه چشام وا میشه از اشک



نه می تونم که بخوابم



مثه گنجشک توی طوفان



مثه فریاد زیر آبم



مثه آشفته ی موهات



مثه چشم تو خرابم



داشتی انگاری می ترکید



درد دنیا توو سرم بود



منو توو هوا رها کرد



هر کسی بال و پرم بود



روزای بدم که رفتن



وقت روز بدترم بود



این شبانه ، این ترانه



گریه های آخرم بود


دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 09:00
saman
saman

آب حيات عشق را در رگ ما روانه کن


آينه صبوح را ترجمه شبانه کن




اي پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو

جام فلک نماي شو وز دو جهان کرانه کن




اي خردم شکار تو تير زدن شعار تو

شست دلم به دست کن جان مرا نشانه کن




گر عسس خرد تو را منع کند از اين روش

حيله کن و ازو بجه دفع دهش بهانه کن




در مثل است کاشقران دور بوند از کرم

ز اشقر مي کرم نگر با همگان فسانه کن




اي که ز لعب اختران مات و پياده گشته اي

اسپ گزين فروز رخ جانب شه دوانه کن




خيز کلاه کژ بنه وز همه دام ها بجه

بر رخ روح بوسه ده زلف نشاط شانه کن




خيز بر آسمان برآ با ملکان شو آشنا

مقعد صدق اندرآ خدمت آن ستانه کن




چونک خيال خوب او خانه گرفت در دلت

چون تو خيال گشته اي در دل و عقل خانه کن




هست دو طشت در يکي آتش و آن دگر ز زر

آتش اختيار کن دست در آن ميانه کن




شو چو کليم هين نظر تا نکني به طشت زر

آتش گير در دهان لب وطن زبانه کن




حمله شير ياسه کن کله خصم خاصه کن

جرعه خون خصم را نام مي مغانه کن




کار تو است ساقيا دفع دوي بيا بيا

ده به کفم يگانه اي تفرقه را يگانه کن




شش جهت است اين وطن قبله در او يکي مجو

بي وطني است قبله گه در عدم آشيانه کن




کهنه گر است اين زمان عمر ابد مجو در آن

مرتع عمر خلد را خارج اين زمانه کن




اي تو چو خوشه جان تو گندم و کاه قالبت

گر نه خري چه که خوري روي به مغز و دانه کن




هست زبان برون در حلقه در چه مي شوي

در بشکن به جان تو سوي روان روانه کن

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:39
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ