یافتن پست: #خاطره

saman
saman

من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم

چشمه آرزو های من و تو جاری است

 ابرهای دلمان پربارند

کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا

دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها

روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز

من و تو می دانیم

زندگی در گذر است

همچو آواز قناری در باغ

من و تو می دانیم

زندگی آوازی است که به جان ها جاری است

زندگی نغمه سازی است که در دست نوازشگر ما است

زندگی لبخندی است که نشسته به لبان من و تو

زندگی یک رویا است که تو امروز به آن می نگری

زندگی یک بازی است که تو هر لحظه به آن می خندی

زندگی خواب خوش کودک احساس من است

زندگی بغض دل توست به هنگام سحر

زندگی قطره اشکی است  فروریخته بر گونه تو

زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ

زندگی حرف نگفته است که تو می شنوی

زندگی یک رویاست که به خوابش بینی

زندگی دست نوازشگر توست

زندگی دلهره و ترس درون دل توست

زندگی امیدی است که تو در نگاه من می جویی

زندگی عشق نهفته است به اندیشه تو

زندگی این همه است

من و تو می دانیم

زندگی یک سفر است

زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال

زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی

زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری

زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی

زندگی منظره است، باران است

زندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب

زندگی چرخش یک قاصدک است

زندگی یک رد پایی است که بر جاده خاکی فرو افتادست

زندگی بوی خوش نسترن است

بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو

زندگی خاطره است

زندگی دیروز است

زندگی امروز است

زندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و تو

زندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاق

زندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناز

زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست

زندگی یک حرف است، یک کلمه

زندگی شیرین است

زندگی تلخی نیست

تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است

من و تو می دانیم

زندگی آغازی است که به پایان راهی است

زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است

زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است

من و تو می دانیم

زندگی آمدن است

زندگی بودن و جاری شدن است

زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است

زندگی شیرین است

زندگی نورانی است

زندگی هلهله و مستی و شور

زندگی این همه است

من و تو می دانیم

زندگی گرچه گهی زیبا نیست

یا که تلخ است و دگر گیرا نیست

رسم این قصه همین است و همه می دانیم

که نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیم

زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است

نغمه و ترانه و آواز است

بانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشت

زندگی زیبا است

من و تو می دانیم

اشک و لبخند همه زندگی است

ناله و آه و فغان زندگی است

آمدن زندگی است

بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است

رفتن و نیست شدن زندگی است

این همه زندگی است

من و تو می دانیم

زندگی، زندگی است...



(سهرابسپهری)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 14:09
+4
saman
saman

نه تو می مانی

نه اندوه

و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود ، قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم ، خواهد رفت

آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز

نه تو می مانی

نه اندوه

و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود ، قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم ، خواهد رفت

آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه

نه

آیینه به تو ، خیره شده است

تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف

بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش

ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است

ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود

غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن

تا خدا ، یک رگ گردن باقی است

تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده



(سهراب سپهری)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 12:12
+5
saman
saman
ای عشق من کو عهد و پیمانت؟

آواره شد مرغ غزل خوانت

نه کسی دمسازم شد

نه دلی همرازم شد، چه کنم؟

شاهد غمهایم همه شب سایه لرزانم

خاطره ها دارم به تو ای عشق گریزانم

تا کی باید به نیمه شبها، بشمارم من ستاره ها را؟، بس کن دوری تو بیا

عشق و بی تابی ها، رنج و بی خوابی ها، تو بیا خوابم کن؛ آتشم، آبم کن

بشنو قصه تالخ شبهایم را، بشنو نغمه قلب تنهایم را

من  ای صبا  رفتن به کوی دوست ندانم

تو می روی به سلامت سلام ما برسانی

صدای من در ظلمت شب، در آسمانها پرگیرد

بیا که با تو این دل من، سرود عشق از سرگیرد

به خدا از کلبه من، نور و شادی رفته دگر

هر شب من منتظرم، با چشم تر

شاهد غمهایم، همه شب، سایه لرزانم

خاطره ها دارم به تو ای عشق گریزانم

(نجیب زاده)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 14:32
+4
be to che???!!
be to che???!!
منم هرزه گوي هميشگي يادت هست ؟؟؟؟؟          

منم تا هميشه خيره به جاي پاي رفتنت يادت  هست؟؟؟؟

منم كولي ِ سرگردان كوچه هاي انتظار .... مجنونِ در بدر ِ خاطره ها !

منم مهمان هر شب ِ اندوهيادت هست؟؟؟؟ .........!

عاشق يك خيال محض ... فرهاد ِ كوه هاي بيستون..!!

دورم از تو در شهري دور فصلي دور زماني دورتر !!

دورم از تو كه اين روزها اين زمان اين لحظه ها را نمي بيني !

شرم اولين بوسه مان در ديدار، يادت هست ؟

گم شدنمان در كوچه باغ آرزوها ،يادت هست ؟

ما شده بوديم من و تو كه محال بوديم ، يادت هست؟

روز تلخ رفتنت يادت هست ؟ دستانت در دستان ِ مرد ِ غريبه يادت هست ؟

اشكهايم لحظه آخر ، يادت هست ؟

از آن روزها بسيار گذشته است...

و همه ي اينها را در نبود ـ تو به امروز رساندم .......

چه شبهايي كه بايد گرمي دست تو مي بود تا از چشمان ِ خيسم زلال اشك مي زدود  و نبود !!

چه لحظه هايي كه با رقص محزون دانه هاي باران به شب ِ اندوه مي رسيد و تو نبودي تا ببيني!!

چه پريشان حالي ها كنج اين اتاق ِخالي سر به زانو بودم و عطر حضور تو نبود تا به حال آوردم !!...

نه نبودي تو ...نبودي ....

سر به ديوار ِ بي كسي ها مي كوبيدم و نامت را فرياد كه آهاي زيباي خاطره ها بيقرارم بيقرار!!

پنجره ام رو به باغ ِ خيالِ تو است و من خيس ِ باران در خيابان هاي بدون تو !

شهر ِ بدون تو

و تو جايي دورتر دست در آغوش كسي تازه ، هوس را آه ميكشي

گوارايت باد .........

تا بوده همين بوده ، هميشه براي تويي كه نبوده اي قصيده ي حسرت مي گفتم و به شب مي رسيدم

به سكوت گنگِ خانه و خفگي بغض ِ كنار ِ پنجره ....

و تو كه همچنان دوري از اين شب زده ي بي در و پيكر ....

شايد اين بار بتوانم در نقطه اي كور، ياد تو و خاطرات ِ ترا به آغوش فراموشي بسپارم ..

شايد اين بار بتوانم!!!!!!!

شايد!!!!!!!!.........
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 13:52
+4
saman
saman
زندگی در گرو خاطره هاست
خاطره در گرو فاصله هاست
فاصله تلخ ترین خاطرهاست

(نجیب زاده)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 10:41
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻧﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺟﻤﻠﻪ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺩﺍﺭﻥ،
ﻻﻳﻚ ﻛﻨﻦ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺩﺭ ﺑﯿﺎ ... ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺗﻠﻔﻦ ﺑﺰﻧﻢ
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 19:01
+4
saman
saman
ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻳﺮ ﺍﺳﺖ!
ﺧﻴﻠﯽ ﺩﻳﺮ!
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﺎﺩﺕ ﺑﻴﺎﻓﺘﺪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ …
ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻳﺮ ﺍﺳﺖ!
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻳﺮ ﺍﺳﺖ !
ﻭ ﺩﻳﺮ ﻳﻌﻨﯽ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﻳﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ
ﺣﻀﻮﺭﺕ
ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺩﻳﺮ ﻳﻌﻨﯽ ﺣﺎﻻ
ﻛﻪ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﺑﯽ ﺗﻮ,
ﺩﻳﺮ ﺁﻣﺪﯼ !

(نجیب زاده)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 14:55
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


لحظه رفتنی است و خاطره ماندنی تمام ادبیات عشق را به نگاهی میفروختم اگر لحظه ماندنی میشد و خاطره رفتنی


دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 12:10
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بازهم تنهایی .....بازم بی کس شدم..
کوله باری ندارم جز خاطره ها چندتایی هم لباس.
توی این باران خیس خیس میشوم..
زانوهایم را بغل میگیرم و درفکر آمدنت هستم..
میدانم نمی آیی..
ولی دلم به این خوش است که هنوز یادت هست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 21:13
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاقا الان نیم ساعت یه خاطره نوشتم

مال دوران مدرسمون یه دفه پاک شد

منم دیگه حال ندارم بنویسمش ولی خیلی خنده دار بود

شما همینجور الکی نظر بزارین فکر کنین که خوندینش

تا منم ضایع نشم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 13:51
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ