sasan pool
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم
رها کن از لبِ بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شبِ دنباله دار کرده دلم
بیا، بیا که برای سرودنِ بیتی
هزار واژه ی خونین، قطار کرده دلم
به هر تپش که نفس تازه می کند، باری
مرا به زیستن امّیدوار کرده دلم
کنون که آخر ِ پیری نمانده دندانی
غزالِ خوش خط و خالی شکار کرده دلم
بخند ای لبِ خونین، لبِ ترک خورده
دلم شکسته، هوای انار کرده دلم.
poria
خانمی به آشپز خانه رفت و دید همسرش با یک مگس کش اینطرف و آنطرف میچرخد.
پرسید : چیکار میکنی؟
همسرش پاسخ داد : مگس شکار میکنم!
آه چند تا کشتی؟
پنج تا، سه مذکر و دو مونث!!
همسرش با تحیر پرسید : چجوری جنسیتشونو فهمیدی؟
شوهرش گفت : آخه سه تاشون روی شیشه خالی آبجو بودن و دو تا روی تلفن!!
سحر
وقتی دستام خالی باشه
وقتی باشم عاشق تو
غیر دل چیزی ندارم
که بدونم لایق تو
دلم و از مال دنیا
به تو هدیه داده بودم
با تموم بی پناهیم
به تو تکیه داده بودم
هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم
هرجا بودم با تو بودم
هرجا رفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن تو رویا
همه جا به تو رسیدم
اگه احساسم و کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبی سر سپردی
بدون اینو که دل م
سحر
ماندن همیشه خوب نیست،
رفتن هم همیشه بد نیست،
گاهی رفتن بهتر است.گاهی باید رفت.
باید رفت تا بعضی چیز ها بماند.
اگر نروی هر انچه ماندنیست خواهد رفت.
اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند.
گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود برد،
مثل یاد،مثل خاطره ،مثل غرور،
و انچه ماندنیست را جا گذاشت،مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند.
رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی،بروی.
و ماندنت
ronak
چه کسی میگوید که من هیچ ندارم…؟
من چیزهای با ارزشی دارم ….!
حنجره ای برای بغض …
چشمانی برای گریه…
لبهایی برای سکوت…
ریه هایی برای سیگار…
دستهایی برای خالی ماندن…
پاهایی برای نرفتن….
شبهایی بی ستاره….
پنجره ای به سوی کوچه بن بست…
و وجودی بی پاسخ…..
ronak
من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم!!
عاری از عاطفه ها…
تهی از موج و سراب…
دورتر از رفقا…
خالی از هرچه فراق!!
من نه عاشق هستم ؛
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من…
من دلم تنگ خودم گشته و بس…!
سحر
نهایی یعنی:...
ذهن من پر از تو، ... خالی از دیگران ...
اما کنارم خالی از تو، ... پر از دیگران ....!
هنوز هم دلم تنگ میشود برای حرف زدنت ...
برای تکیه کلام هایت ...
که نمیدانستی فقط کلام تو نبود ...
من هم ... به آنها تکیه داده بودم ...!!