یافتن پست: #خانه

sasan pool
sasan pool
برای دیدنت ،


گشتم همه گل فروشی های شهر را ،


گل ها همه رنگ باخته ...


یک دسته بوسه آورده ام !
.......................................
مرد

اگر

بودم،

نبودنت را غروب‌هایِ زمستان

در قهوه‌خانه‌هایِ دوری

سیگار می‌کشیدم

نبودنت

دود می‌شد

و می‌نشست رویِ بخارِ شیشه‌هایِ قهوه‌خانه

بعد تکیه می‌دادم

به صندلی

چشم‌هایم را می‌بستم

و انگشتانم را دورِ استکانِ کمر باریکِ چایِ داغ حلقه می‌کردم

تا بیشتر از یادم بروی

نامرد اگر بودم

نبودنت را

تا حالا باید

فراموش کرده باشم



مرد نیستم اما

نامرد هم نیستم

عاشقم

و نبودنت

پیرهنم شده است
........................................
مرد

اگر

بودم،

نبودنت را غروب‌هایِ زمستان

در قهوه‌خانه‌هایِ دوری

سیگار می‌کشیدم

نبودنت

دود می‌شد

و می‌نشست رویِ بخارِ شیشه‌هایِ قهوه‌خانه

بعد تکیه می‌دادم

به صندلی

چشم‌هایم را می‌بستم

و انگشتانم را دورِ استکانِ کمر باریکِ چایِ داغ حلقه می‌کردم

تا بیشتر از یادم بروی

نامرد اگر بودم

نبودنت را

تا حالا باید

فراموش کرده باشم



مرد نیستم اما

نامرد هم نیستم

عاشقم

و نبودنت

پیرهنم شده است
دیدگاه  •   •   •  1390/12/14 - 22:34
+3
t  @  r  @  n  e
t @ r @ n e
اهل تهرانم پیشه‌ام شوفریست گاه‌گاهی می‌روم جایی سوی دوری دور دور آنجایی که شهر پیداست پیکانی دارم بهتر از هر ماشین رفته بودم سر خط دو سه تایی مسافر بزنم روزگارم بد نیست و حقوقم سر ماه راست در جیب صاحبخانه است بچه‌ام بی‌تاب است و شبی در خواب دید که من بنزی دارم مشکی الگانس ناگهان از خواب پرید با نگاهی نگران گفت به من پشت صد بار گذشتن تاکسی‌ها خواهم مرد پدری دارم بهتر از مادر من پدرم شوفر بود آن زمان گاری بود و باغی پر عطر یونجه پشت تهران شهری است که زمینی دارم که ندارد آبی به سراغ من اگر می‌آیید
دیدگاه  •   •   •  1390/12/14 - 18:09
+2
sasan pool
sasan pool
وقتی کسی نیست که خودت را
فرو کنی در آغوشش
و گم شوی در رویاهای شبانه اش
فرقی نمی کند صبح ها
با صدای اذان بیدار شوی
... ...یا ناقوس کلیسا
حتی درون خانه پدری ات
احساس غربت خواهی کرد
جلوی اینه می ایستی وارزو داری بری ماورا ان
شاپد کسی باشد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/14 - 13:43
reza
reza
دلم گرم خداوندیست که بادستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد!چه بخشنده خدای عاشقی دارم!که میخواند مرا با آنکه میداندگنهکارم !دلم گرم است ، میدانم بدون لطف اوتنهای تنهایم......برایت من خدارا آرزو دارم.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/13 - 19:58
+1
mitra
mitra
خدا از اديسون پرسيد: اي بنده بگو در جهان چه كردي؟
اديسون گفت: من الكتريسيته را اختراع كردم، كه با آن خانه‌ها روشن شد، كارخانه‌ها بخاطر برق بوجود آمدند، مردم غذايشان را با آن گرم مي‌كردند و…
خدا گفت: اي بنده! بگو ببينم رسانه ملي ضرغامي هم از طريق الكتريسيته كار ميكرد؟... اديسون سرش را پايين انداخت و خود مسير جهنم را در پيش گرفت..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/13 - 17:48
+8
reza
reza
آب رادیاتور ماشین بخور محتاج نامردان نباش!
**-.-**
آدم دیوانه را بنگی بس است خانه پرشیشه را سنگی بس است!
**-.-**
اتوبوس من غصه نخور،منم یه روز بزرگ میشم!(ژیان)
**-.-**
اگر از عشقت نکنم گریه و زاری
به جهنم که مرا دوست نداری!
**-.-**
اگه الله کند یاری
چه اف باشد چه سوسماری!
**-.-**
اگر خواهی بمیری بی بهانه
بخور ماست و خیار و هندوانه!
**-.-**
ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گل داری،من عشق گل اندامی!
**-.-**
ای روزگار
با ما شدی ناسازگار!
**-.-**
بپر بالا که گیر نمیاد!
**-.-**
باغبان در را مبند من مرد گلچین نیستم
من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم!
**-.-**
بحث30یا30 ممنوع!
**-.-**
بخور و بخواب کارمه
الله نگهدارمه!
**-.-**
به مادرت رحم کن کوچولو!
**-.-**
تا جام اجل نکرده ام نوش
هرگز نکنم تو را فراموش!
**-.-**
تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی
تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان!
**-.-**
تاکسی نارنجی
از من نرنجی!
**-.-**
تجربه نام مستعاری است که بر خطاهای خود میگذاریم!
**-.-**
جهان باشد دبستان و همه مردم دبستانی
چرا باید شود طفلی ز روز امتحان غافل؟!!
**-.-**
داداش مرگ من یواش
امان از
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/12 - 22:13
+4
aB'Bas S
aB'Bas S
وقتي سلطان به خانه بر ميگردد
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/12 - 11:41
+4
☺SAEED☻
☺SAEED☻
می دونید سریعترین راه به چنگ آوردن قلب یک دختر چیه ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پاره کردن سینه اش با یک کارد آشپزخانه
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 19:09
+5
☺SAEED☻
☺SAEED☻
جهان سوم جائیست که اگر بخواهی کشورت را آباد کنی خانه ات را ویران میکنند و اگر بخواهی خانه ات را آباد کنی باید کشورت را ویران کنی... دکتر حسابی :(
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 12:21
+5
ali rad
ali rad
وقتى خیس از باران به خانه رسیدم، برادرم گفت: چرا چترى با خود نمیبرى؟ خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردى؟ پدرم با عصبانیت گفت: فقط وقتى سرما خوردى، متوجه خواهى شد. اما مادرم، در حالى که موهاى مرا خشک می کرد گفت: بارانی بی موقع! این است مادر!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/10 - 23:35
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ