یافتن پست: #خدا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیشب یکی با شماره ناآشنا2باربه گوشیم زنگ زده
بعد چنددیقه که دیدیه جواب نمیدم
اس داده میگه:من پسر22ساله ازاهوازم
اگه پسری بگو--امااگه دختری من دوست دارم


واقعاجونامون تحت فشارن بخدا
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 17:17
+3
saman
saman


مردان خدا پردهٔ پندار دریدند





یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند







هر دست که دادند از آن دست گرفتند




هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند







یک طایفه را بهر مکافات سرشتند




یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند







یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند




یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند







جمعی به در پیر خرابات خرابند




قومی به بر شیخ مناجات مریدند







یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد




یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند







فریاد که در رهگذر آدم خاکی




بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند







همت طلب از باطن پیران سحرخیز




زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند







زنهار مزن دست به دامان گروهی




کز حق ببریدند و به باطل گرویدند







چون خلق درآیند به بازار حقیقت




ترسم نفروشند متاعی که خریدند







کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است




کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند







مرغان نظرباز سبک‌سیر فروغی




از دام گه خاک بر افلاک پریدند



دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 16:31
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هر کس به طریقی دل ما می شکند...
...
...


...
...
خدا را شکر تنوع زیاده حوصله مون سر نمی ره!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 16:27
+3
saman
saman

شمع و پروانه منم مست ميخانه منم


رسوای زمانه منم ديوانه منم


رسوای زمانه منم ديوانه منم


يار پيمانه منم از خوب بيگانه منم


رسوای زمانه منم دیوانه منم


چون باد صبا در به درم


با عشق و جنون همسفرم


شمع شب بی سحرم


از خود نبود خبرم


رسوای زمانه منم ديوانه منم

تو ای خدای من شنو نوای من


زمين و آسمان تو ميلرزد به زير پای من


مه و ستارگان تو ميسوزد ز ناله های من


رسوای زمانه منم ديوانه منم


رسوای زمانه منم ديوانه منم

و
ای از اين شيدا دل من


مست و بی و پروا دل من


مجنون هر صحرا دل من


رسوا دل من رسوا دل من


ناله تنها دل من داغ حسرت ها دل من


سرمایه سودا دل من


رسوا دل من

خاک سر پروانه منم خون دل پيمانه منم


چون شور ترانه تويي چون آه شبانه منم


رسوای زمانه منم ديوانه منم


رسوای زمانه منم ديوانه منم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 16:23
+2
saman
saman


مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق





گرت مدام میسر شود زهی توفیق







جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است




هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق







دریغ و درد که تا این زمان ندانستم




که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق







به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت




که در کمینگه عمرند قاطعان طریق







بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جام




حکایتیست که عقلش نمی‌کند تصدیق







اگر چه موی میانت به چون منی نرسد




خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق







حلاوتی که تو را در چه زنخدان است




به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق







اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجب




که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق







به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام




ببین که تا به چه حدم همی‌کند تحمیق



دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 16:04
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در SMS
طرف روزه میگرفت یه دقیقه مونده به افطار میخوردش!
بهش میگفتن مگه مریضی؟!
میگفت:نه،میخوام خدا رو حرص بدم!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 15:45
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نقل شده که هرکسی^ لایکش^ را از بنده های خدا دریغ کنه،...!!!
تو جهنم کامنت داغ در حلقش میریزن !!!!
حالا ما گفته باشیم..
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 15:38
+2
saman
saman

من در خیابان راه می روم


و به خدا فکر میکنم 


ولی در مسجد نماز نمی خوانم


که به کفشهایم فکر کنم .


(دکتر علی شریعتی)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 14:41
+4
saman
saman
ای عشق من کو عهد و پیمانت؟

آواره شد مرغ غزل خوانت

نه کسی دمسازم شد

نه دلی همرازم شد، چه کنم؟

شاهد غمهایم همه شب سایه لرزانم

خاطره ها دارم به تو ای عشق گریزانم

تا کی باید به نیمه شبها، بشمارم من ستاره ها را؟، بس کن دوری تو بیا

عشق و بی تابی ها، رنج و بی خوابی ها، تو بیا خوابم کن؛ آتشم، آبم کن

بشنو قصه تالخ شبهایم را، بشنو نغمه قلب تنهایم را

من  ای صبا  رفتن به کوی دوست ندانم

تو می روی به سلامت سلام ما برسانی

صدای من در ظلمت شب، در آسمانها پرگیرد

بیا که با تو این دل من، سرود عشق از سرگیرد

به خدا از کلبه من، نور و شادی رفته دگر

هر شب من منتظرم، با چشم تر

شاهد غمهایم، همه شب، سایه لرزانم

خاطره ها دارم به تو ای عشق گریزانم

(نجیب زاده)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 14:32
+4
saman
saman
خدایا امروز را مهمان من باش…
به یک فنجان قهوه ی تلخ…
وقتش رسیده تلخی دنیایت را احساس کنی!


(نجیب زاده)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 12:24
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ