یافتن پست: #خدا

saman
saman

دلا بــسوز کــــه سـوز تو   کـــارهــا   بکــــند


نـــیاز  نیــــم  شبـــی دفع  صدبلا    بکـــــند


تــــــو با خدای خــــود اندازکارو دل خوش دار


کـــــه رحم  اگر نکند  مدعی  خــدا  بکـــــند


عتـــاب  یار   پریچهره   عــــاشقانه    بکــش


کــــه یکـــــ کرشمه تلافی صد جـفا  بکـــــند


طبیب عشق مسیحا دمست و مشفق لیـک


چـــو  درد  در  تــــو  نبیند کـــه را  دوا بکــــند


ز مـلـــک تا   ملکـــوتش    حجـــاب    بردارند


هــــر آنکـــه خدمت جام جهان  نما  بکـــــند


زبخت خفته  ملولم   بود   کـــــه    بیـــداری


بـــوقت  فاتحه  صبح   یـــک   دعـــا   بکــــند


بسوخت حــــافظـــ  و بویی به  زلف  یار نبود


مگـــــر دلالت این دولتـــش صــــــبا بکــــــند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 11:14
+3
saman
saman

در ازل پـــرتـــو حــسنت زتجلـــــی دم زد                  



عشق پیــدا شدو آ تش به همه عالم زد



      جلوه ای کرد رخت دیدملک عشق نداشت    



عیــن آتش شــد از این غیرت و بر آدم زد



        عقل میخواست کزاین شعله چراغ افروزد        



برق غیــرت بــدرخشید وجهــان بر هم زد



               مــدعـی خواست که آید به تماشـاگه راز               



دست غیب آمــد و بر سینه ی نامحرم زد



             دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند           



دل غمـدیـده ی مــا بودکه هـم بر غـم زد



            جـان علـوی هــوس چاه زنخدان توداشت           



دست درحلقه ی آن زلف خم اندر خم زد



                  حافظ آنروز طرب نامه ی عشق تونوشت                  



کــه قلــم بــر سـر اسبــاب دل خــرم زد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 09:21
+2
saman
saman

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت  


جانم بسوختی و بدل دوست دارمت 


تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک  


باور مکن که دست زدامن بدارمت


محراب ابرویت بنما تا سحرگهی    


دست دعا برآرم و در گردن آرمت


صد جوی آب بسته ام ازدیده در کنار  


بربوی تخم مهر که در دل بکارمت


خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد


منت پذیر غمزه خنجر گذارمت


می گریم و مرادم از این سیل اشکبار


تخم محبت است که در دل بکارمت


(نجیب زاده)


دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 09:08
+1
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
روباه میره پیش خدا میگه؛ خدایا چرا انقدر منو حیله گر و دروغگو اف[!]؟ خدا میگه؛ نا شکر نباش تو هنوز دخترا رو ندیدی : ) )
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 01:02
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
شبتون قشنگ......یا علی...خدانگهدارررررررررررررررر...............{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 01:02
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مسکینی دیدم با کفش پاره شکر میکرد خدا را..

گفتم: کفش پاره که شکر کردن ندارد!

گفت: یکی شکر میکرد دیدم که پا ندارد...


***همیشه شـاکر باشیم***
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 21:24
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

کریمی: بهتر است من و دایی مثل مرد تسویه حساب کنیم/ این صحبت‌ها برای عوام فریبی است


ادامه در دیدگاه



 

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 20:16
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

خدایـــــــــــا

به امید خودت .. نه بنده های بی خودت!!!!!


 


http://www.uploadtak.com/images/b725_469526_1BP9CFDD.jpg
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 19:44
+5
saman
saman


غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم




به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت






چرا که مصلحت خود در آن نمی‌بینم




ز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر






چرا که طالع وقت آن چنان نمی‌بینم




نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار






که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم




بدین دو دیده حیران من هزار افسوس






که با دو آینه رویش عیان نمی‌بینم




قد تو تا بشد از جویبار دیده من






به جای سرو جز آب روان نمی‌بینم




در این خمار کسم جرعه‌ای نمی‌بخشد






ببین که اهل دلی در میان نمی‌بینم




نشان موی میانش که دل در او بستم






ز من مپرس که خود در میان نمی‌بینم




من و سفینه حافظ که جز در این دریا






بضاعت سخن درفشان نمی‌بینم



آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/21 - 17:29]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 17:28
+2
saman
saman

دهانت را می بویند



مبادا که گفته باشی دوستت می دارم


دلت را میبویند



  روزگار غریبیست نازنین


و عشق را



کنار تیرک راه بند



تازیانه می زنند



عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد



در این بن بست کج و پیچ سرما



آتش را



   به سوخت بار سرود و شعر



    فروزان می دارند.



به اندیشیدن خطر مکن.



   روزگار غریبیست نازنین



آن که بر در می کوبد شباهنگام



به کشتن چراغ آمده است.



نور را در پستوی خانه نهان باید کرد



آنک قصابانند



بر گذرگاه ها مستقر



با کنده و ساتوری خون آلود



   روزگار غریبیست نازنین



و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند



و ترانه را بر دهان.



شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد



کباب قناری



برآتش سوسن و یاس


روزگار غریبیست نازنین


ابلیس پیروز مست



سور عزای ما را بر سفره نشسته است.



خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 17:26
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ