یافتن پست: #خدا

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
رد پای خدا

روزی روزگاری بنده ای بود عاشق خدا و هر روز دست در دست خدا در کنار ساحل قدم میزد .

یک روز هنگام قدم زدن بنده به خدا گفت : خدایا می بینی ردپای هر دوی ما روی شنهای ساحل بجای مانده ؟

خدا گفت : آری .

بنده به خدا گفت : من تو را خیلی دوست دارم : اما گاهی اوقات می بینم تو مرا رها میکنی .

خدا گفت چرا چنین فکری میکنی ؟

بنده گفت : وقتی برمیگردم و پشت سرم را نگاه میکنم فقط ردپای خودم را می بینم و تو نیستی .

خدا خندید و گفت : اشتباه میکنی عزیزم آن ردپایی که می بینی ردپای من است و آن موقع موقعی است که تو در میانه زندگی درمانده شده ای و توان به پیش رفتن نداری .

آنگاه من تو را در آغوش میگیرم و به جلو میبرم .

آری آن ردپا : ردپای من است .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 12:02
+4
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
آهای خانم های عزیز، به خدا پارک دوبل اصلا سخت نیست...
فقط کافیه حواستون
به جدول و
تیر چراغ برق و
ماشین پشتی و
ماشین جلویی و
روسریتون و
کفش پاشنه بلند و
ناخون مصنوعی و
کلاچ و
ترمز و
گاز و
فرمون و
پسر همسایه که داره بهتون میخنده باشید:)))){-20-}
آخرین ویرایش توسط mamad-rize در [1392/05/23 - 00:32]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 00:31
+6
be to che???!!
be to che???!!
**نفرينت ميكنم**


الهي سقف آرزوت خراب بشه روي سرش

بياي ببيني كه همه حلقه زدن دور و ورش

الهي كه روز وصال طوفان شه از سمت شمال

هيچي از اون روز نمونه بجز گلاي پر پرش

قسم ميخوردي با مني قسم ميخوردي به خدا

خدا الهي بزنه تو كمرت تو كمرش

من اهل نفرين نبودم چه برسه كه تو باشي

بياد الهي خبرت ، بياد الهي خبرش

عمرت الهي كم نشه اما پر از غصه باشه

زجرهايي كه به من دادي بكشي تا آخرش

الهي كه يه روز خوش از تو گلوت پايين نره

رسواي عالمت كنن اون چشاي در به درش

قسم ميخوردي با مني قسم ميخوردي به خدا

خدا الهي بزنه تو كمرت تو كمرش

من اهل نفرين نبودم چه برسه كه تو باشي

بياد الهي خبرت ، بياد الهي خبرش

ميخوام بدونم قد من عاشقته ؟ دوستت داره ؟

اينكه رها كردي منو مي ارز به دردسرش ؟

هرچي بدي كردي به من الهي اون با تو كنه

ببيني ديگري به جات رفته شده هم سفرش

الهي سقف آرزوت خراب بشه روي سرش

بياي ببيني كه همه حلقه زدن دور و ورش

♥¸.•**•.¸♥¸.•**•.¸♥¸.•**•.¸♥¸.•**•.¸♥¸.•**•.¸♥


 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 23:42
+6
be to che???!!
be to che???!!
بهشت از دست آدم رفت، از اون روزي كه گندم خورد

 

ببين چي ميشه اون كس كه يه جو، از حق مردم خورد

 

كسايي كه تو اين دنيا حساب ما رو پيچيدن

 

يه روزي هر كسي باشن، حساباشونو پس مي‌دن

 

عبادت از سر وحشت، واسه عاشق عبادت نيست


پرستش راه تسكينه، پرستيدن تجارت نيست


سر آزادگي مردن، ته دلدادگي ميشه


يه وقتايي تمام دين همين آزادگي ميشه


كنار سفره‌ي خالي يه دنيا آرزو چيدن


بفهمن آدمي، يك عمر بهت گندم نشون مي‌دن


نذار بازي كنن بازم برامون با همين نقشه


خدا هرگز كسايي رو كه حق خوردن نمي‌بخشه


كسايي كه به هر راهي دارن روزيتو مي‌گيرن


گمونم يادشون رفته همه يك روز مي‌ميرن


جهان بدجور كوچيكه همه درگير اين درديم


همه يك روز مي‌فهمن چه جوري زندگي كرديم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 23:30
+4
be to che???!!
be to che???!!

الهي كه خودم يه تنه فداي  همه پدرمادراي ايروني برم ولي خدايش پربي راهم نيست


1- بعنوان مثال بچه غربي سرفه مي‌كند. مادر يك دستمال درمي‌آورد و به بچه مي‌دهد


بچه شرقي شديد سرفه مي‌كند. مادر به او مي‌گويد "نكن". بعد هم بچه را دعوا مي‌كند. بچه حالا علاوه بر سرفه، زِر هم مي‌زند..


2- بچه غربي غر مي‌زند و نمي‌خواهد از مغازه بيرون برود. پدر به او مي‌گويد كه راه خروج را بلد نيست و از بچه مي‌خواهد خروجي را نشانش بدهد. بچه يورتمه كنان بطرف در مي‌رود و خوشحال است. احساس مي‌كند كار مهمي انجام مي‌دهد.
بچه شرقي غر مي‌زند و نمي‌خواهد از مغازه بيرون برود. او را بزور و كشان كشان بيرون مي‌برند. بچه زِر مي‌زند.بچه شرقي غر مي‌زند و نمي‌خواهد از مغازه بيرون برود. قربان صدقه‌اش مي‌روند و وعده شكلات و بستني مي‌دهند. بچه رشوه را قبول مي‌كند. همچنان غر مي‌زند و از مغازه خارج مي‌شود. مشغول چانه‌زدن بر سر تعداد بستني است.


3- بچه غربي در مدرسه دعوا كرده‌است. داستان را براي مادر تعريف مي‌كند. مادر گوش مي‌دهد، اما عكس‌العملي نشان نمي‌دهد.
بچه شرقي در مدرسه دعوا كرده‌است. داستان را براي مادر تعريف مي‌كند. مادر درحاليكه سعي دارد باقيمانده غذا را از لاي دندانش بيرون بكشد، گوش مي‌دهد. به بچه مي‌گويد: "اون فقيره. واسه همين بي‌تربيته. تو باهاش بازي نكن!" ( من غرق در منطق و فراست اين جورمادرها شده‌ام!!)


4- بچه غربي بستني مي‌خورد. مادر به او دستمال مي‌دهد تا دهانش را پاك كند.
بچه شرقي بستني مي‌خورد. مادر دور دهانش را پاك مي‌كندپ


5- بچه شرقي زر مي‌زند. مادر دعوايش مي‌كند. پدر به مادر مي‌توپد كه بچه را دعوا نكن. بچه لگدي حواله پدر مي‌كند. مادر مي‌خندد. پدر بچه را دعوا مي‌كند . بچه شرقي زر مي‌زند. باز هم به او وعده و رشوه مي‌دهند(بچه غربي كلاً زياد زر نمي‌زند)


6- بچه غربي زمين خورده‌است. بلند مي‌شود و به بازي ادامه مي‌دهد.
بچه شرقي زمين خورده‌است. مادر توي سرش مي‌زند و "يا امام رضا" مي‌گويد. بچه را بلند مي‌كند و مثل كيسه سيب‌زميني مي‌تكاند. بچه مي‌ترسد و جيغ مي‌كشد. مادر گونه مي‌خراشد. هر دو مفصل هوار مي‌كشند. بعد بچه مي‌رود بازي كند. مادر آينه در‌مي‌آورد تا آرايشش را كنترل كند.


7- در مطب دكتر حوصله بچه غربي سر رفته‌است. مادر از كيفش كاغذ و مداد‌رنگي بيرون مي‌آورد. بچه مشغول مي‌شود.
در مطب دكتر حوصله بچه شرقي سر رفته‌ است.. مادر كاغذ و مداد رنگي ندارد. يك صورتحساب از كيفش درمي‌آورد. يك خودكار ته كيفش پيدا مي‌كند. اول كلي "ها" مي‌كند و نوك زبانش مي‌زند تا بنويسد. بچه دو خط مي‌كشد. رنگ ندارد و جذبش نمي‌كند. از جايش بكند مي‌شود تا دور اتاق چرخي بزند. مادر مثل گرامافوني كه سوزنش گير كرده‌باشد لاينقطع مي‌گويد "نرو، نكن، نگو، دست نزن، بيا، حرف نزن، آروم باش، ول كن، به پدرت ميگم ...". اعصاب همه خرد شده‌است. دلت مي‌خواهد بلند شوي و دودستي بكوبي توي سر مادر شرقي !!!



 و اين ماجرا ها تمام نشدني است و... شايد بهتر باشه بگيم : والدين شرقي خود نياز به يك تربيت اساسي دارند.


 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 23:19
+4
AmiR
AmiR
ببین با توهم تو که یعمر همه چیزم بودی
یدفعه منو تنها گذاشتی رفتی
هرچی از داشتمو از بین بردم حتی خاطرات تو
من حالا خودمو دارم از نو میسازم
تو این ساختن سه نفر بهم کمک میکنن
اون سه نفر اینها هستن:
1.خدا
2.دومین نفرم تنها کسی هستش ک بشه دل بهش خوش کرد
بشه بهش تکیه کردش
3.اطرافیان

من آرزو داشتم نفر دوم تو باشی که ......
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 22:15
+4
be to che???!!
be to che???!!
ين هم 20 دليل براي افتخار به دختر بودنمون....

1- هيچ وقت مجبور نيستي به تعداد موهاي سرت بري خواستگاري.كافيه فقط يه "بله” كوچولو بگي اونم با هزار منت و ناز و كرشمه.


۲- به سادگي آب خوردن مي توني چند تا پسر رو تو كوچه به جون هم بندازي.(روشش رو خود خانما بهتر مي دونن.پس نيازي به نوشتن نيست!!)

۳- هيچ موجود ديگه اي مثل تو تا اين حد ريزبين و بادقت نيست كه در يك نگاه، مارك كفش زري خانم يا مدل موهاي كبري جونو بفهمه.

۴- خوب مي توني نقش بازي كني.

۵- آنقدر زود همه چي رو مي گيري كه شش سال زودتر از اقايون به تكليف مي رسي.
 
۶- بزرگترين پوئن:خيالت از بابت سربازي راحته!صد سال سياهم كه دانشگاه قبول نشي ككتم نمي گزه.

۷- تو اماكن عمومي با خيال راحت مي توني جيغ و داد راه بندازي چون به هر حال كي وجودشو داره كه رو يه دختر صداشو و احيانا خدايي نكرده دستشو بلند كنه؟!!

۸- در تاريخ جهان به زيركي معروفي.

۹- مي توني هزار بار هم فيلم رومئو و ژوليت رو ببيني و باز گريه كني.

۱۰- و مهم تر اينكه هيچ وقت از گريه كردنت خجالت نمي كشي.

۱۱- يه چيز باحال:هم دامن مي پوشي و هم شلوار!

۱۲- بهشتم كه زير پاي امثال شماست.

۱۳- فقط تويي كه مي دوني بوي خاك بارون زده تو شباي پاييزي چه جوريه.

۱۴- از قديم گفتن:پشت هر مرد موفقي زني باذكاوت بوده.

۱۵- هيچ كي نمي دونه دقيقا تو فكرت چي مي گذره؟فرويد، پدر روانشناسي جهان گفته:بزرگترين سوالي كه هرگز پاسخ داده نشده و من هم هرگز پاسخ ان را نيافته ام اين است كه يك زن چه مي خواهد؟

۱۶- چند تا از جنگ هاي بزرگ تاريخ جهان به خاطر عشق شديد مردها به جنس تو بوده.

۱۷- نماد الهه عشق، زيبايي، جنگ و عقلانيت در يونان باستان به شكل زنه.

۱۸- يادت باشه كه خداوند، تمام جهان رو به خاطر بركت وجود يك زن افريد.(خانم فاطمه زهرا)

۱۹- با اينكه از مردا ضعيف تري ولي لازم نيست صدتا كلاس كاراته و تكواندو و از اين جور چيزا بري…به يه چنگ و گيس كشي بسنده مي كني.

۲۰- هزار جور مدل خنده ،داري كه هر كدوم رو يه موقع تحويل بقيه مي دي.
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 21:10
+4
saman
saman

دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن


من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن


به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای


دل گرفته ی ما بین و دلگشایی کن


دلی چو آینه دارم نهاده بر سر دست


ببین به گوشه ی چشمی و خودنمایی کن


ز روزگار میاموز بی وفایی را


خدای را که دگر ترک بی وفایی کن


بلای کینه ی دشمن کشیده ام ای دوست


تو نیز با دل من طاقت آزمایی کن


شکایت شب هجران که می تواند گفت


حکایت دل ما با نی کسایی کن


بگو به حضرت استاد ما به یاد توایم


تو نیز یادی از آن عهد آشنایی کن


نوای مجلس عشاق نغمه ی دل ماست


بیا و با غزل سایه همنوایی کن

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 16:22
+3
saman
saman


ای خدا این وصل را هجران مکن





سرخوشان عشق را نالان مکن







باغ جان را تازه و سرسبز دار




قصد این مستان و این بستان مکن







چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن




خلق را مسکین و سرگردان مکن







بر درختی کشیان مرغ توست




شاخ مشکن مرغ را پران مکن







جمع و شمع خویش را برهم مزن




دشمنان را کور کن شادان مکن







گر چه دزدان خصم روز روشنند




آنچ می‌خواهد دل ایشان مکن







کعبه اقبال این حلقه است و بس




کعبه اومید را ویران مکن







این طناب خیمه را برهم مزن




خیمه توست آخر ای سلطان مکن







نیست در عالم ز هجران تلختر




هرچ خواهی کن ولیکن آن مکن



دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 15:04
+3
saman
saman

نه تو می مانی

نه اندوه

و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود ، قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم ، خواهد رفت

آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز

نه تو می مانی

نه اندوه

و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود ، قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم ، خواهد رفت

آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه

نه

آیینه به تو ، خیره شده است

تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف

بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش

ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است

ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود

غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن

تا خدا ، یک رگ گردن باقی است

تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده



(سهراب سپهری)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 12:12
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ