یافتن پست: #خدا

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
@pejo

خدا همه اونایی رو که تا میان عضو میشن یکیو بی دلیل ایگنور میکنن شفا بده
دم افطاره همه بگن الهی آآآآآآمین
آخرین ویرایش توسط Edward-Marion در [1392/05/4 - 20:22]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 20:21
+8
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


میگویند باران یعنی نقطه چین تا خدا! تا امتداد نقطه چین ها برایم عزیزی ...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 18:42
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

خدایا این دلــم غمگینه امشب که بار غصه ام سنگینه امشب ندارم طاقت این رنــــج و غم را دلم از خون غم رنگینه امشب

دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 12:34
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند شرح خزان دل به نگاه زبانش است من دل بخواه خویش نجستم ولی خدا با هر کس آن دهد که به جان دل بخواهش است من کیستم ؟ اسیر محبت گدای عشق وز ملک دل که حسن و هنر پادشاهش است در شهر ما گناه بود عشق و شهریار زندانی ابد به سزای گناهش است
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 12:15
+2
xroyal54
xroyal54
همیشه وقتی از دستش می دهی می فهمی چه را از دست دادی
خدا را می گویم
کسی که همیشه باتو و به یادت تو بوده....
اما تو.....
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 02:34
+7
saman
خدايا يک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار خسته ام يا طلبم را بده يا طلبت را بگير
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 01:26 توسط SMS
+5
saman
خدا را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی،مهربانند . . .
مثل تو
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 20:09 توسط SMS
+4
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii
خدایا.......  فقط یه زلزله کوچیکه دیگه! تا شاید دوباره از خانه بیرون بیاید!!فقط یباره دیگه{-47-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 20:05
+4
saqar
saqar



خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوم خوشگِله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و

به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...

دردش گفتنی نبود....!!!!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح

نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...

چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...

خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را

به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...

امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!

انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!

احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب

شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

یک لحظه به خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته

آپلود عکس رایگان و دائمی








آخرین ویرایش توسط 28000 در [1392/05/3 - 19:46]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 19:41
+7
Tiam Mohseni
Tiam Mohseni
مهندسای فردا ( Tiam & Marichi )


آخرین ویرایش توسط tiyam در [1392/05/3 - 20:31]
47 دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 19:26
+20

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ