یافتن پست: #خسته

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
خسته شدم از “تو” نوشتن

کمی از خودم می نویسم ...


“من” دوستت دارم !

@sanaaz
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 12:13
+5
saman
saman
تو كه دستت به نوشتن آشناست


دلت از جنس دل خسته ماست



دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي



دل ما رو بنويس



بنویس هر چه كه ما رو به سر اومد


بد قصه ها گذشت و بدتر اومد



بگو از ما كه به زندگي دچاريم


لحظه ها را مي كشيم نمي شماريم



بنويس از ما كه در حال فراريم


توي اين پاييز برگ فكر بهاريم



دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي


دل مارو بنویس



دست من خسته شد از بس كه نوشتم


پاي من آبله زد  بس كه دويدم



تو اگر رسيده اي ما رو خبر كن


چرا اونجا كه تويي من نرسيدم



تو كه از شكنجه زار شب گذشتي


از غبار بي سوار شب گذشتي



تو که عشق و با نگاه تازه ديدي


باد ه بان به سينه دريا كشيدي



دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي


دل ما رو بنويس بنويس



بنويس از ما كه عشق و نشناختيم


حرف خالي زديم و قافيه باختيم



بگو از ما كه تو خونمون غريبيم


لحظه ، لحظه در فرار و در فريبيم



بگو از ما كه به زندگي دچاريم


لحظه ها را مي كشيم



نمي شماريم


دل دريا نوشتي



همه دنيا رو نوشتي


دل ما رو بنويس



دل ما رو بنويس
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 11:28
+3
saman
saman

ابرم که می آیم ز دریا

روانم در به در صحرا به صحرا

نشان کشتزار تشنه ای کو

که بارانم که بارانم سراپا

پرستوی فراری از بهارم

یک امشب میهمان این دیارم

چو ماه از پشت خرمن ها بر اید

به دیدارم بیا چشم انتظارم

کنار چشمه ای بودیم در خواب

تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

به شب فانوس بام تار من بود

گل آبی به گندمزار من بود

اگر با دیگران تابیده امروز

همه دانند روزی یار من بود

نسیم خسته خاطر شکوه آمیز

گلی را می شکوفاند دل آویز

گل سردی گل دوری گل غم

گل صد برگ و ناپیدای پاییز

من و تو ساقه یک ریشه هستیم

نهال نازک یک بیشه هستیم

جدایی مان چه بار آورد ؟ بنگر

شکسته از دم یک تیشه هستیم...

(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 10:28
+2
saman
saman
من گرفتار و تو در بند رضای دگران


من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران


گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟


من برای تو خرابم تو برای دگران


خلوت وصل تو جای دگرانست دریغ


کاش بودم من دلخسته به جای دگران


پیش از این بود هوای دگران در سر من


خاک کویت ز سرم برد هوای دگران


گفتی امروز بلای دگران خواهم شد


روزی من شود ایکاش بلای دگران


دل غمگین "هلالی" به جفای تو خوش است


ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 17:02
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
[!] بهجت(قدس سره)

زیاد بگویید: اَستَغفِـــرُ الله

و خسته نشوید و خاطر جمع باشید این علاج است

(داءُکُم الذُنُوبُ وَ دَواءُکُم الاستغفار)

درد شما، گناهان است، و دوای شما استغفار.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 15:57
+3
saman
saman

در بیابانی دور


که نروید جز خار


که نخیزد جز مرگ


که نجنبد نفسی از نفسی


خفته در خاک کسی


زیر یک سنگ کبود


در دل خاک سیاه


می درخشد دو نگاه


که به ناکامی از این محنت گاه


کرده افسانه هستی کوتاه


باز می خندد مهر


باز می تابد ماه


باز هم قافله سالار وجود


سوی صحرای عدم پوید راه


با دلی خسته و غمگین همه سال


دور از این جوش و خروش


می روم جانب آن دشت خموش


تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود


تا کشم چهره بر آن خاک سیاه


واندر این راه دراز


می چکد بر رخ من اشک نیاز


می دود در رگ من زهر ملال


منم امروز و همان راه دراز


منم اکنون و همان دشت خموش


من و آن زهر ملال


من و آن اشک نیاز


بینم از دور در آن خلوت سرد


در دیاری که نجنبد نفسی از نفسی


ایستاده ست کسی


روح آواره ی کیست؟


پای آن سنگ کبود


که در این تنگ غروب


پر زنان آمده از سنگ فرود


می تپد سینه ام از وحشت مرگ


می رمد روحم از آن سایه دور


می شکافد دلم از زهر سکوت


مانده ام خیره به راه


نه مرا پای گریز


نه مرا تاب نگاه


شرمگین می شوم از وحشت بیهوده ی خویش


سرو نازی است که شاداب تر از صبح بهار


قد بر افراشته از سینه دشت


سرخوش از باده تنهایی خویش


شاید این شاهد غمگین غروب


چشم در راه من است


شاید این بنده صحرای عدم


با منش یک سخن است


من در اندیشه که این سرو بلند


وین همه تازگی و شادابی


در بیابانی دور


که نروید جز خار


که نتوفد جز باد


که نخیزد جز مرگ


که نجنبد نفسی از نفسی


غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه


خنده ای می رسد از سنگ به گوش


سایه ای می شود از سرو جدا


در گذرگاه غروب


در غم آویز افق


لحظه ای چند به هم می نگریم


سایه می خندد و می بینم وای


مادرم می خندد


مادر ای مادر خوب


این چه روحی است عظیم؟


وین چه عشقی است بزرگ؟


که پس از مرگ نگیری آرام


تن بی جان تو در سینه خاک


به نهالی که در این غمکده تنها مانده ست


باز جان می بخشد


قطره خونی که به جا مانده در آن پیکر سرد


سرو را تاب و توان می بخشد


شب هم آغوش سکوت


می رسد نرم ز راه


من از آن دشت خموش


باز رو کرده به این شهر پر از جوش و خروش


می روم خوش به سبکبالی باد


همه ذرات وجودم آزاد


همه ذرات وجودم فریاد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 15:46
+2
saman
saman
در فنجان خالی میشوم
شبیه عابران خسته
مرا قورت میدهی و من
راه قلبت را پیش میگیرم
در قهوه ای که
به رگهایت جاری است!

(نجیب زاده)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 11:46
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مثل تندیس فروریخته کورم، لالم

جسدِ زنده‌ی در معرض ِ اضمحلالم

مثل وقتی که تو رفتی به سفر،غمگینم

مثل وقتی که بخندی به کسی، بدحالم

گاه می گویم از زندگی‌ام خسته شدم

گاه می گویم مرگ آمده استقبالم

کودک تشنۀ آغوش توام بیخود نیست

صبح‌ها یکسره غر می‌زنم و می‌نالم

خواستم با نفست لحظه‌ای آرام شوم

گوشی ات گفت که از صبح سحر اشغالم

هرچه از صبح در خانۀ حافظ رفتم

"بوی بهبود ز اوضاع..." نیامد فالم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 11:17
+4
saman
saman
دستِ خستهِ مرا،
مثــل کودکــی بگـیر…
با خودت مرا ببر،
خسـته‌ام از این کویر…!!!


[قیصر امین پور]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 15:09
+2
saman
saman

دلخور از وسوسه ی بی پایان
شاکی از خودزنی بی جبران
بهترین فرصت و از کف دادم
بدترین جای زمان افتادم


من به این فاجعه عادت کردم
که برم خسته بشم برگردم
پشت بی حوصلگی پنهون شم
بشنوم چیزی نگم داغون شم
من به این فاجعه عادت کردم
که برم خسته بشم برگردم
پشت بی حوصلگی پنهون شم
بشنوم چیزی نگم داغون شم


من به این ناخوشی هر روزه
که نفسگیر و تبسم سوزه
نبض احساسم و عادت دادم
نمی پرسم که چرا افتادم
نمی پرسم
نمی پرسم


من به این فاجعه عادت کردم
که برم خسته بشم برگردم
پشت بی حوصلگی پنهون شم
بشنوم چیزی نگم داغون شم
من به این فاجعه عادت کردم
که برم خسته بشم برگردم
پشت بی حوصلگی پنهون شم
بشنوم چیزی نگم داغون شم


متن ترانه ناخوشی مسعود امامی

دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 14:37
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ