یافتن پست: #خسته

faramarz
faramarz
خسته شدم از تنهایی کسی دوست نمیخواد عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1 دیدگاه  •   •   •  1393/07/12 - 12:29
+3
-1
عباس
عباس

بابابیدارشوپاشوبابا باهات حرف دارم توقول دادی بمونی روزای سخت


بامن توخوابی نمیبینی پسرت شکسته پراش فرداشب که اومدی خونه خسته نباش


باشه...منم دنبال دود نمیرم حرفامو گوش کن چرا زودمیگی نه. بیامثل


همیشه یه دنده نباش فکرنکن اون بیرون هنوز قشنگ شباش بیرون گرگ


نباشه آدماش دارن پوستی توفقط یه پدر نیستی واسم دوستی پس


زیربارزندگی خم نشورفیقم بابا میدونی چندوقته خندتو ندیدم گفتی همیشه


خوش باشواما دل به فردا نده دل بده به خداکه ازهمیشه تنهاتره کاش


وقتی مثل همیشه میزنه به سرم بخندی بگی خدابزرگ پسرم بابانخواب


بخوابی فردامثل امروزه بابا ببین چه طوری نسلم داره میسوزه ولی مردم


همه به این نسل سازنده مینازن نمیدونن اونا مادر زخمی این دنیارو


میسازن اون بیرون یه جامه هست که همیشه فلجه تازگیاروسراکثرشون


کلاه کجه بیرون یه جامعه هست که پی جهان مدرنه ولی به موقش با اعتقادعلم


داره حسینه ببین توی خیابوناپرازجونه که بیکارن یامعتادن یا دونبال دارو


خونه تا چشما یخونشونوخونواده نبینه یادزدکی مست کنن چون خلاف قوانینه

دیدگاه  •   •   •  1393/07/7 - 15:24
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاقا این دخترایی که تو عروسیا هفت برابر عروس آرایش میکنن



بعدم همش میرن میشینن تو جایگاه کنار عروس....اینارو کاریشون نداشته باشین



گناه دارن اینا خستن از بی شوهری میفهمی...خسته
دیدگاه  •   •   •  1393/06/30 - 10:54
+6
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی


ببار ای ابر سرگردان که این دل غصه هادارد.
مرو ازآسمان من که باتوقصه هادارد.
بریز ای نم نم باران دلم خون شد زتنهایی.
اسیر دردم ای باران چرا دردم نمی کاهی؟
ببار ای قطره ای مرهم ، زبانم تشنگی دارد.
به این دلخسته ی عاشق که او هم عالمی دارد.








عکس ‏‎Mahshid Na‎‏








دیدگاه  •   •   •  1393/06/23 - 19:47
+3
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
گه خسته ای: به من تکیه کن
اگه تنهایی: بیا پیشم
اگه بی پناهی: پناهتم
اگه پول می خوای: مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد
دیدگاه  •   •   •  1393/06/23 - 15:09
+1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
داداشم یه دبیر هندسه داشت بنام آقای ” دار “
روز اول کلاس اومده گفته سلام ،من دارم…
این داداشه ماهم از ته کلاس جواب داده خو خسته نباشی اینجا هممون داریم!
.
2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 20:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دختر: یعنی چی خسته شدی؟ پسر : خسته شدم از دوستی باهات... نمیتونم !! دختر : مگه نمیگفتی عاشقمی؟ نمیگفتی هیچوقت ترکم نمیکنی؟ پسر : من دیگه نمیخوام دوست باشیم. برووو دختر : چرا؟ مگه من چیکار کردم؟ پسر: بزرگترین کارِ ممکنوووو!! عاشقم کردی. عاشقِ خودت!! برو ... برو با دنیای مجردیت خداحافظی کن... میخوام خانومم بشی.. همسرم.. تک بانوی خونم نه دوستم ! سلامتی همچیـن گل پسری
دیدگاه  •   •   •  1393/06/21 - 15:38
+4
-2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امروز مامانه دوستمو دیدم ..
ازش حال دوستمو پرسیدم ...

.
.
.
.

فهمیدم سه روزه با من رفته شمال .... :|
2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/21 - 13:01
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
با تو رازی دارم
اندکی پیشتر اَی ...
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!
زیر چشمی به خدا می نگریست !!
محو لبخند غم آلود خدا
دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم: ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!
یاد من باش ... که بس تنهایم !!
بغض آدم ترکید، ... گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ...
من به اندازه ی گلهای بهشت .... نه
به اندازه عرش ... نه ... نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من
دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت ...
راهی ظلمت پر شور زمین ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم ... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !!!
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 18:19
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
از فتحِ دوزخ آمدم، با گردبادی زین شده
با یک بغل رازِ مَگو، از گربه‌یی نفرین شده
خسته از انکارِ چراغ، از سُجده کردن بر سَراب
تاریکِ تاریکم ! تو بَر این شامِ بی‌روزن بتاب
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 16:56
+2
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ