یافتن پست: #خلاص

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چند وقت پیش یكی از استادهای تعطیلم به خاطر تاخیرم

بدجوری حالمو گرفت.منم كه می دونین حساس!!!

جلسه ی بعدش با چند تا از رفیقام رفتیم جلو نشستیم تا حال

استاد رو خلاصه بگیریم.

وسط كلاس برگشتم می گم:استاد!شرمنده ولی زیپتون بازه

بعدش یه نگاه به من كرد و یه نگاه به شلوارش.رنگش عینهو

لبو شده بود.با تعجب گفت:كو بسته است كه؟

منم با كمال خونسردی جواب دادم:استاد!زیپ شلوارتون نه كه

زیپ كیفتون!!!

با این حرفم كلاس خورد به هم و خلاصه اوضایی بود.اگه

اینهمه هوادار تو كلاس نداشتم حتما تا الان دخلم اومده بود.
دیدگاه  •   •   •  1392/09/10 - 19:15
+3
roya
roya
این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم
تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم…
شاید از این تنهایی خلاص شدم…
دیدگاه  •   •   •  1392/09/9 - 14:05
+6
zohre
zohre

امروز یه دختره تو پیاده رو زرتی خورد زمین!! خلاصه رفتم زیر بغل دوست پسرشو گرفتم که از خنده داشت میمرد :| {-33-}

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:00
+6
محمد
محمد

يه اس ام اس مياد،
كار نداري،ميخوام بخوابم؛
و من خوب ميدونم اين كار نداري ميخوام بخوابم،
اونم ساعت 10 شب يعني حالم بده...
زنگ ميزنم بهش،
ميشينم رو بالكن خونه و شروع ميكنم به شوخي كردن،
اولش خوشش نمياد اما با هر شگردي كه شده سعي ميكنم بخندونمش،
چون ناراحتي تو،ناراحتيه منه....
خلاصه كه با تمام سرسختيو ناراحتيت،
موفق ميشم بخندونم،
صداي خنده هات انقدر شيرينه كه ميتونم سالهاي سال بدونه اينكه خسته بشم بهش گوش بدم...
بعد از نيم ساعت حرف زدن ازش ميپرسم بهتري؟
با يه صداي بامزه ميگه آره...
و اين بهترين لذت دنياست....
و من بهش نشون ميدم كه در هر شرايطي باشه،
بازم پشتشم و دوستش دارم...

فقط یه پسر خاصه مهربونه که این کار ازش برمیاد...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 21:37
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.
آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و ۴ تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟”
زنش می گه آره.
مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!





دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 20:12
+6
zohre
zohre
هـــــــی غریبـــــــــه...


عشـــــــــقم را مبادا برنجـــــــــانی


عادت نــــــدارد به نگاه هــــــــــای ســـــــرد


اینــــــــگونه عادتــــــــش داده ام...


مبادا دستهـــــــایش را پس بــــــــزنی؟


دلش میــــــــــشکند...


خلاصه عشــــــــــــقم به بی اعتـــــــنایی عادت نــــــــدارد


مثل مــــــن دوستــــــش داشته بـــــــــــاش...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 19:00
+7
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
زیاد غصہ بخورین... خلاصہ ھر کاری میتونین بکنین تا زودتر پیر بشین، خانہ سالمندان ھنوز مختلطہ! {-7-}
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 12:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،

به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد

که هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟

دل عشق ترک خورد،
گل زخم نمک خورد،
زمین مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،
فقط برد،
زمین مرد
زمین مرد ،
خداوند گواه است،
دلم چشم به راه است،
و در حسرت یک پلک نگاه است،
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،

برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،

تو کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است

زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی

به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.

نکند باز شده ماه محرم

که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه!

بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،

آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه ،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت

دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده،
همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،
نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را خلق شنیده است
شما دیده ای آن را
و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم،
و خودت نیز مدد کن
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است،
به گستردگی ساحل نیل است،
و این بحر طویل است
وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهء مکشوف لهوف است،
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است،
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،
ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است،
ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است،
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است
و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه
که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»
دلت تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،
تو خودت کرب و بلایی،
قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی،
تو کجایی ... تو کجایی..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 16:45
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه سری مردا هستنツ

تیپ های سنگین خاصی میزنن اکثرا مشکی پوشن.

اودکلن خاص ، مثلا لالیک میزنن
مشروب فقط ویسکی و ودکا یا سنگین تر ...

قهوه رو بدون شیر و شکر میخورن ؛ تلخه تلخ !

همونایی که تنها کافه و رستوران میرن .

از دور که نگاشون میکنی ابروهاشون گره خورده تو هم ، همش فکر میکنن ...
ولی وقتی نزدیک میری و باهاشون صحبت میکنی با نگاه و آرامش خاصی باهات
حرف میزنن !

اینا بهترین آدما برا درد و دلن .

همونایی که راجبه همه چیز اطلاعات دارن و نگفته میفهمن ...

اما این مردا یه زمان مثل بقیه مردای معمولی بودن !!!

اسپورت میپوشیدن ، با صدای بلند میخندیدن ، فوتبال میدیدن ، چشم چرونی میکردن و ... خلاصه عین خیالشون نبود و رنگی بودن !

تا اینکه یه روز، یه زن تو زندگی شون اومد .

عاشق شدن ...
زنی که زندگیشون رو عوض کرد ، تنهاشون گذاشت و رفت !!!

از اون روز این مردا خیلی عجیب و خاص شدن .

خلاصه این مردا از دور خیلی خوب و جذابن ولی اگه بخوای وارد زندگیشون بشی ...

وقتی بهشون بگی دوست دارم ، غصه رو تو چشاشون میبینی ... !

انتظار نداشته باش بهت بگن منم دوست دارم !!!

مکالمه های تلفنیشون کوتاه و مختصره و اکثرا زیاد حرف نمیزنن ... برا قرارشون عجله و هیجان ندارن !

این مردا دیگه خیلی سخت اعتماد میکنن !

اگه بهشون دروغ بگی ، سعی نمیکنن ثابت کنن و مچ بگیرن و ...

بلکه یه لبخند کوچیک با چشای خمار میزنن و آروم پا میشن و میرن .

وقتی رفتن دیگه هیچ وقت برنمیگردن .

حالا حالا ها گذشت ندارن و اصلا فکر نکن دل رحمن ... !

این مردا بزرگترین دردای دنیا رو تحمل کردن ... یادت نره دیگه هر دردی
براشون درد نیست...!

و در اخر...

این مردا خیلی دیر به دست میان ولی وقتی اومدن برای همیشه میمونن .
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 19:13
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه عکس از بچگیام دارم چشمام درشت و براق بینیم نقلی لبام قلوه ای ابروهام کشیده خلاصه خیلی ناااااااازززز

اما نمیدونم چرا بزرگ شدم شبیه کروکودیل شدم
دیدگاه  •   •   •  1392/08/25 - 21:00
+1
صفحات: 6 7 8 9 10 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ