رضا
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
رضا
تنها غمگین نشسته با ماه در خلوت ساکت شبانگاه اشکی به رخم دوید ناگاه روی تو شکفت در سرشکم دیدم که هنوز عاشقم آه * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
amir ali
حرف دل دختران:اول دبستان خواندیم آن مرد با اسب آمدءسالها گذشتءماترشیدیم و آن نامرد حتی با خر هم نیامد ودر آخرباز هم بابا نان داد.