یافتن پست: #خیال

mamad-rize
mamad-rize
در CARLO

گاهی بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...!
که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی ...شاید از خودت...شاید...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 17:50
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من كه بماند

باد و برگ و نسیم و آفتاب

همه منتظرن...


می خواهم دستانت را بگیرم
اما خیالی!!!
می آیی...؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 17:47
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
چند وقت پیش یه شب ، داشتم میخوابیدم که یهو یه پشه اومد صاف نشست
نوک دماغم !
یه نیگا بهش انداختمو گفتم : سلام
گفت : علیک ..
گفتم : چیه؟
گفت: میخوام نیشت بزنم
گفتم : بیخیال ... این دفه رو کوتا بیا
گفت: تو بمیری راه نداره . گشنمه .
گفتم : الان میتونم با مشتم لهت کنم .
گفت : خودتم میدونی که تا بیای بزنی جا خالی دادمو مشتت میخوره وسط دماغت !
...
به نظر حرفش منطقی میومد !
گفتم : خیلی پستی
..ی دفه آهی بلند از ته دلش کشید و ساکت شد ...
گفتم چی شد؟؟
گفت : حاضری ؟
گفتم: تا جوابمو ندی نمیذارم بزنی ...
وقتی اصرارمو دید . دستمو گرفت و گفت : دنبالم بیا
گفتم کجا؟؟؟
گفت: مگه نمیخای جواب سوالتو بدونی ؟پس هیچ نگوو و دنبالم بیا
...ازجام بلند شدم و باهمدیگه راه افتادیم و رفتیم رفتیم و بازهم رفتیم...
گفت: هنوزم اصرار داری بدونی یا همینجا کارو تموم کنم ؟؟
گفتم : اینهمه راه اومدم تا جواب سوالمو بگیرم ... بریم
یهو یه لبخند زد و با دست زد به پشتم و گفت: این پشتکارته که
منو کشته !
راستش از شما چه پنهون ،یه جورایی ازش خوشم اومده بود .
به این فکر میکردم که اونقدا هم بچه بدی نیس !
تو این(باقیش تو دیدگاه)
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 23:50
+3
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
دلم تنگ شده
برای " "….
تو که سزاوار این همه اشعار عاشقانه ای …
تو که این همه در من میتابی …
در من خانه میکنی
و
میروی و میذاری …
"تــــو"
واژه ی کوچکی است
اما دنیای مرا شامل میشود …
فراموش میکنی
اما نمیشوی
دوستت میدارم اما دوستم نمیداری
بیخیالم میشوی اما از خیالم نمیروی
قلم میشوی در دستانم
تک تک سطر های خاطاتم را مینگاری
خنده میشوی رو لبانم
میشوی در چشمانم
کیستی ؟؟
که این همه برایم هستی و من برایت بس ناچیز …
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 23:40
+4
saeed
saeed
ببوس مرا

بی خیالِ فرشته های روی شانه هایمان!

"آنها حَسودند"


شعرها و عکس های عاشقانه بهارجون






جـــز " تـو "

تـــمام دنیـــا پــــر !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 19:49
+3
saman
saman
در CARLO
اما عزیز خسته و داغدار من...

با همه اشتیاقم...

بگذار در سودای با تو بودن بمانم

بگذار هیچ جلوه ای از زمین در تصویر عاشقانه و خدایی خیال من نباشد

بگذار در اشتیاق دیدار تو بمانم...

بگذار نفسهایم در آرزوی دیدار تو به شماره افتد...

بگذار همه آن چیزهایی که خدا بی حضور مادی تو

بر من بخشیده است...دست نخورده بماند

بگذار لطافت انتظار را در سینه پر اندوه خود

به تمامی لمس کنم.....

بگذار افقهای خیالم را برای دیدار تو

به نظاره بنشینم....

بگذار خلوتگاه درونم با هاله ای از نور خدایگونه روحت پوشانده شود...

بگذار در حسرت دیدار تو بمانم...

بگذار سوز و گداز سینه ام....پر جوش بماند...

بگذار پر التهاب بمانم....

بگذار همیشه و برای ابد....

دلتنگ تو بمانم...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 17:55
+4
NeDa
NeDa

باز هم “خیال” تو مرا “برداشت” ! کجا می برد نمی دانم ؟! .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 17:54
+5
saman
saman
در CARLO
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو
پرواز کرد و چون مرغی رها شکست
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست
امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست{-59-}
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 17:46
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بی خیالی اگر جرم بود ، یکی یقه ی خدا رو میگرفت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 16:50
+7
saman
saman
خاطره های لعنتی ! چرا ولم نمی کنین ؟
مث شناسنامه شدم که باطلم نمی کنین

یه دل پر از قصه دارم که بی خیال عالمه چشمای سردمو ببین

، مگه چیم از مرده کمه ؟

یه مهر باطل بزنین ، رو این شناسنامه برم برای این یه دونه مهر ،

یه عمره که منتظرم یه عمریه با زنده ها ، مرده گیمو سر می کنم

دارم نفس کشیدنو ، دروغی باور می کنم

من از صدای نفسام ، دیگه دارم خسته می شم

فقط یه پرونده بودم که تا ابد بسته می شم

خاطره های لعنتی ، ولم کنین دارم می رم شماها زندگی کنین ،

من دیگه باید بمیرم اگر کسی سراغمو از شماها گرفت،

بگین اون مث زنده ها نبود یه مرده بود فقط همین
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 16:04
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ