(قیصر امین پور)
دیدی که رسـوا شد دلـم،غـرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همـه آزادگــی بـر زلــف او عاشق شدم
ای وای اگــر صیاد مـن غافـل شـود از یـاد من قـدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود وز رشتهی گیسوی خود بازم رهاند
در پیش بی دردان چرا فریاد بیحاصل کنم
گـر شکـوهای دارم ز دل با یـار صاحبدل کنم
وای ز دردی کـه درمـــان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
شنیــــدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کند
وای ز دردی کــــه درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسـوا شد دلم، غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم، از فتنهی گردون رهی
افتــادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
دیدی که رسـوا شد دلم غـرق تمنا شد دلم
کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم
کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشگ هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم:
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر:
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام:
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندربند مال و جاه نیست
عنکبوت های ماده پس از جفت گیری نرهای خود را میخورند...!
آنها تنها موجوداتی هستند که فهمیده اند شوهر به هیچ دردی نمیخورد....!!!!
ایا فکر می کنید بی عرضه اید؟؟؟!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟
ایا فکر میکنید به هیچ دردی نمی خورید ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!؟؟؟؟
ایا فکر می کنید بی مصرفید ؟؟؟؟!!!!؟؟؟؟
ایافکرمی کنیدزشتید؟؟؟؟؟؟!!!!!؟؟؟؟؟؟
به خدا حق دارید!!!!!!!!!!
(هه هه هه از طرف همه ی دخترا ی ضد ضد پسر .شاد باشید.)