یافتن پست: #دردی

saman
saman
کشت تقدیر تو ما را به که باید گفت؟


مردم از درد خدا را به که باید گفت؟


سرنوشتم اگر این است که می بینم


حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟


آی خط خوردگی صفحه ی پیشانی!


این همه خط خطا را به که باید گفت؟


مو به مو حادثه بارید به هر بندم


تیر باران بلا را به که باید گفت؟


هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد


وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟


هر دمی دردی و هر ثانیه سالی بود


شرح این ثانیه ها را به که باید گفت؟


هذیان بود و شب و تاب و تب تردید


درد و درمان و دوا را به که باید گفت؟


چه کنم این همه اما و اگرها را


این همه چون و چرا را به که باید گفت؟


آفرین بر تو و نفرین به خودم گفتم


جز تو نفرین و دعا را به که باید گفت؟


شکوه از هر چه و هر کس به خدا کردم


گله از کار خدا را به که باید گفت؟!


(قیصر امین پور)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 18:02
+1
saman
saman

دیدی که رسـوا شد دلـم،غـرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همـه آزادگــی بـر زلــف او عاشق شدم
ای وای اگــر صیاد مـن غافـل شـود از یـاد من قـدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود وز رشته‌ی گیسوی خود بازم رهاند
در پیش بی دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم
گـر شکـوه‌ای دارم ز دل با یـار صاحبدل کنم
وای ز دردی کـه درمـــان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
شنیــــدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کند
وای ز دردی کــــه درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسـوا شد دلم، غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم، از فتنه‌ی گردون رهی
افتــادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
دیدی که رسـوا شد دلم غـرق تمنا شد دلم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:56
+2
saman
saman

کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم



کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم



برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد



آفتاب دیدگانم سرد می شد



 



آسمان سینه ام پر درد می شد



ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد



اشگ هایم همچو باران



دامنم را رنگ می زد



 



وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم



وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم



شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی



در کنارم قلب عاشق شعله می زد



 



در شرار آتش دردی نهانی



نغمه من ...



همچو آوای نسیم پر شکسته



عطر غم می ریخت بر دل های خسته



پیش رویم:



چهره تلخ زمستان جوانی



پشت سر:



آشوب تابستان عشقی ناگهانی



سینه ام:



منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 14:01
+3
saman
saman


زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست

در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند

عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است

کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست

صاحب دیوان ما گویی نمی‌داند حساب

کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو

کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود

خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است

ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست

عاشق دردی کش اندربند مال و جاه نیست



آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/22 - 11:49]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 11:48
+4
roya
roya
این روزها اگرخون هم گریه کنی عمق همدردی دیگران

 


فقط یک کلمه است. . .    ( آخـــی . . . )


دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 00:47
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
این روزها
اگر خون هم گریه کنی
عمق همدردی دیگران با تو
یک کلمه است:
" آخی "
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 00:53
+4
sahar
sahar

عادت ندارم درد دلم را ، به همه کس بگویم ..! ! ! پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ، تا همه فکر کنند . . . نه دردی دارم و نه قلبی

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 20:37
+6
be to che???!!
be to che???!!

عنکبوت های ماده پس از جفت گیری نرهای خود را میخورند...!


آنها تنها موجوداتی هستند که فهمیده اند شوهر به هیچ دردی نمیخورد....!!!!


دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 02:46
+3
be to che???!!
be to che???!!
خطاب به پسرها:

 

ایا فکر می کنید بی عرضه اید؟؟؟!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟


 


ایا فکر میکنید به هیچ دردی نمی خورید ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!؟؟؟؟


 


ایا فکر می کنید بی مصرفید ؟؟؟؟!!!!؟؟؟؟


 


ایافکرمی کنیدزشتید؟؟؟؟؟؟!!!!!؟؟؟؟؟؟


 


به خدا حق دارید!!!!!!!!!!



 


(هه هه هه از طرف همه ی دخترا ی ضد ضد پسر .شاد باشید.)



 
11 دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 02:21
+5
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگر همین حالا
هیجده سال داشتم.
بیشتر دلم می‌خواست
واژه‌ی «نه» را عوض‌کنم.

اگر همین حالا
بیست و دو سالم بود
بیشتر دلم می‌خواست
فقط با «آری» جواب بدهم
ولی در این‌همه سال‌
این‌همه سال‌های دشوار
کلمات کوچک به هیچ‌ دردی نمی‌خورند
«آری» و «نه» هم.

آن‌ها قدرت کافی ندارند
تا با تو از دلم بازگویند
دیگر وقتی ساکت‌ام
چیزی از من نپرس.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 16:36
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ