یافتن پست: #دست

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ما میدانیم که حجم یک اتم اکثرا از فضای خالی تشکیل شده است. حال سوال اینجاست که اگر اتم ها اکثرا از فضای خالی تشکیل شده اند، آیا ماد نباید از ماده عبور کند؟ آیا نباید دست من از میز عبور کند؟

آنچه که یک جسم را سخت میسازد، ذرات بنیادی نیست. بلکه میدانهای الکتریکی بین ذرات است. دست من از میزم عبور نمیکند چرا که الکترون های دست من دفع الکتریکی میز را احساس می کند. و همین دفع الکتریکی مانع عبور دست من از میز میشود.

و باز اتم های میز است که مانع عبور دست من و یا شی از میز میشود. فضای خالی بین هسته و الکترون نقشی در استحکام ساختمان ماده ندارد، بلکه میدانهای الکتریکی چنین نقشی را دارند. به همین دلیل این میدانها نه تنها جسم مادی را می سازند، بلکه ساختمان ماده را حفظ می کنند.

2 دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 22:29
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

معنا و ریشه ی باستانی اعداد فارسی:

یک (از ریشهً اَاِو-ک یعنی ساده، مترادف ائن و وان در زبانهای ژرمنی).

دو (توو، نیرومند، دو لایه، کوهان دار).

سه (ثری، سه شاخه).

چهار (چخر، تعداد پره های یک چرغ یا تعداد چرخهای یک ارابه، به مثابه فیرای ژرمنی که اشاره به تعداد پاهای گوسفند=فور است).

پنج (پی و اساس شمارش، به الهام از پنجهً دست).

شش (خشوشی، خوشی داشتن معادل [!] یعنی مادی و جنسی درزبانهای ژرمن).

هفت (سفید و نورانی و قدسی).

هشت (اشتَ، خورد و خوراک، معادل و مترادف اوتّا در زبانهای ژرمن)،

نُه (نی-او-ئیتی، در پایین قرار گرفته، معادل و مترادف نیو در زبانهای ژرمن).

دَه (عدد ایستادن، عدد انتهای واحد شمارش معادل تیّو و تِن در زبانهای ژرمن).

صد (سد کردن و بستن بسته شمارش، معادل هوندرا زبانهای ژرمن با دست سد کردن، بستن شمارش).

هزار (هزَ-ن-گرو، با هم استوار، کامل معادل تقریبی توسِن به زبانهای ژرمن عدد بزرگ و سرکش انتهایی ).

دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 22:26
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بارون
من و خیابون
خیالت نمیزاره که بشم آروم
با اون
میزنی آروم قدم
تا اون ندونه عاشق منم
بارون
من و خیابون
خیالت نمیزاره که بشم آروم
با اون
میزنی آروم قدم
تا اون ندونه عاشق من
پرسه های ما زیر نور ماه
من وتو باهم
دست تو دست هم
برقه اون نگات همه خاطرات
رفته باز به باد

دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 21:35
+3
mary jun
mary jun
ماندن همیشه خوب نیست.رفتن هم همیشه بد نیست.
گاهی رفتن بهتر است.گاهی باید رفت.
باید رفت تا بعضی چیز ها بماند.
اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت.
اگر بروی شاید
با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند
گاهی باید رفت و بعضی چیز
ها را  بردنی ست با خود برد
مثل یاد
مثل خاطره..
و آنچه ماندنی ست را جا گذاشت
مثل یاد
مثل خاطره
مثل لبخند
مثل آرزوی خوشبختی....
دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 20:32
+4
mary jun
mary jun
این روز ها تنم گرمی یک آغوش میخواهد
با طعم عشق ن هوس
لبانم خیسی لبانی را می خواهد
با طعم محبت ن شهوت
صورتم نوازش دستی را می خواهد
با طعم ناز ن نیاز
تنی را می خواهم ک روحم را ارضا کند ن جسمم را ....(!)
دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 19:38
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هوس تخت دونفره کردم. یه تخت دونفره با تشک خوشخواب. همچین بپری روش دست و پاتو بندازی اینور اونور هر جور دلت میخواد بکپی
هاع الان با خودت گفتی پ نفر دوم چی!!! نفر دوم خودش پول داره بره واسه خودش یه تخت بگیره هر جور دوست داره تووش بِکَپه...این تخت منه
دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 18:49
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﺳﻼﻣﺘﯽ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺩﺳﺖ ﻧﺰﺩ ﻭ
ﮔﻔﺖ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﻪ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
)ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺗﺨﯿﻠﯽ _ ﺟﻠﺪ 2 _ ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ
ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ (

دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 16:23
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مورد داشتیم یارو می خواسته زبان فیسبوکشو تغییر بده

دستش یهو خورده به زبان پاکستانی منفجر شده !
دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 16:21
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
{-33-}خب بریم ی ذره برقصیم
که دیروزم  من نبودم هیکلا از فرم نیفته{-33-}
دس
دس
دس
داخ داخ داخ داراخ داخ دا
عاشقشم من آخ آخ
سووووووووووووت
جیییییییییییغ
عقبیا
بچه های آنلاین
دستا شله ها{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}{-45-}
2 دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 15:25
+4
mary jun
mary jun
دوست دارم ی شبه هفتاد سال پیر شوم
در کنار خیابانی بایستم...
تو مرا بی آنکه بشناسی از ازدحام تلخ خیابان عبور دهی...
هفتاد سال پیر شدن ی شبه
ب حس گرمی دست های تو
هنگامی ک مرا عبور میدهی بی آنکه بشناسی
می ارزد....!
دیدگاه  •   •   •  1393/01/10 - 19:31
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ