من در آغوش کـــــــــــــــــــــــــــشیده یک دیدار .. من از دستان سرد یک احساس ... من از سالها دیوانگی ... من از دیار مرگ تدریجی یک رویا می آیم .. به من نگو چرا ... مدتهاست که نفس نمیکشم.............
پــریدن سختــــــه تا وقتی تو دستـــــه آدما سنگه اگر هم دونه میپاشن یـــــه جای کــــار میلنگــــه تا وقتی روبروشونی رفیق و یـــــار و همدردن سرت رو برنگردون که عجیــــــب این قـــــوم نامـــــــردن…..
از "چشمانت"صدای دریا می آید.... گونه هایت ساحل دویدن ها در فصل گرم عریانی ست ...لب هایت قناری های خوش دستی.... که فال بوسه می گیرند... شانه هایت صخره های مرغان بارانی ست...