♥ نگار ♥
در خورشيد زمان
پا بر زمین نكش، جگرم تیر می كشد
ای نور دیده، پلك ترم تیر می كشد
با خود نگفتی آخر از این دست وپا زدن
قلب شكسته ی پدرم تیر می كشد!؟
پهلوی تو چه زود مرا تا مدینه برد
زخمی كبود در نظرم تیر می كشد
ای پاره ی تنم چقدر پاره پاره ای
با دیدنت علی جگرم تیر می كشد
ای نور دیده، پلك ترم تیر می كشد
با خود نگفتی آخر از این دست وپا زدن
قلب شكسته ی پدرم تیر می كشد!؟
پهلوی تو چه زود مرا تا مدینه برد
زخمی كبود در نظرم تیر می كشد
ای پاره ی تنم چقدر پاره پاره ای
با دیدنت علی جگرم تیر می كشد