یافتن پست: #دست

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بامن بمان ای همیشه خوب بامن بمان
تا همیشه تا ابد تا بی نهایت  
تو دور دست امیدی و پای من خسته است.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 21:07
+4
nazli
nazli
در CARLO
به کسی که تنهات گذاشت بگو:

این تو بودی که باختی.....

من کسی را از دست دادم که دوستم نداشت....

ولی تو کسی را از دست دادی که دوستت داشت

دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 21:05
+9
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پـــــــــــــــــــدر همون کسی هست
که لرزش دستش دیگه چیزی از چای توی استکان باقی نگذاشته
ولی بهت میگه به من تکیه کن و تو انگار کوه رو پشتت داری

دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 21:01
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من كرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 20:48
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من به تو خندیدم

چون كه می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تكرار كنان

می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 20:46
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من اگر روح پريشان دارم

من اگر غصه هزاران دارم

گله از بازي دوران دارم

دل گريان،لب خندان دارم

به تو و عشق تو ايمان دارم

در غمستان نفسگير، اگر

نفسم ميگيرد

آرزو در دل من

متولد نشده، مي ميرد

يا اگر دست زمان درازاي هر نفس

جان مرا ميگيرد

دل گريان، لب خندان دارم

به تو و عشق تو ايمان دارم

من اگر پشت خودم پنهانم

من اگر خسته ترين انسانم

به وفاي همه بي ايمانم

دل گريان، لب خندان دارم

به تو و عشق تو ايمان دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 20:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در این هیاهوی خلق
که پُتک بر آرامش ات میزند
دلم پیاده رویی میخواهد , بارانی!
...
دست خودم را بگیرم
برویم صحبت کنان
تا انتهای گریستنِ آخرین ابرِ زندگی!
...
نفرین به اجتماع
که نمی گذارد صدا به صدا برسد!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 20:10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قایقى خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سوراخش خواهم كرد
غرق خواهد شد
من خفه میشم! ...:|
شما هم هرهر بخندین :|
راحت میشم ازدستتون با این پسند نزدناتون والا دق كردیم!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 19:40
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



حرف تازه ای ندارم …
فقط خزان در راه است …
کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ،
شاید یادت بیافتد جیب هایت را وقتی دست هایم مهمانشان بودند …


دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 18:52
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



چه کسی برای پژمرده شدن گلها اشک میریزد؟



کیست که نغمه پرندگان خسته را درک می کند؟.......



کجاست دستهایی برای مهر ورزی



چه کسی غمهای شاپرک را میشنود؟.......


دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 18:50
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ