amir reza
من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن: رشته ایمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟
saeed
وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن است دعا میکنم لبانت در ان نزدیکی باشد
t @ r @ n e
وقتی قراره که من برات نقش زاپاس رو بازی کنم
ازم انتظار نداشته باش که
دعایی غیر از پنچر شدنت ، برات بکنم !
.
شاهین
یک روز یه [!]
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم
یه روز یه رشتیه..
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد
یه روز یه لره...
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد
یه روز یه قزوینی یه...
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد
یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!!
و اینجوری شادیم
این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمی
امید
نامه ای به یک فاحشه - حتما بخونین ، جالبه
گفت ناز تو ننگ است! اما میخواهم برایت بنویسم
شنیده ام، تن میفروشی، برای لقمه نان! چه گناه كبیره ای…! میدانم كه
میدانی همه ترا پلید میدانند، من هم مانند همه ام
راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر درسرزمین من و تو،زنی زنانگی اشرا بفروشد كه نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرونمی زند !! اما اگرهمان زن كلیه اش رابفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این ایثار است ! مگرهردو از یك تن نیست؟ مگر هر دو جسم فروشی نیست؟تن در برابر نان ننگ است.بفروش ! تنت را حراج كن… من در دیارم كسانی رادیدم كه دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیای شان
شرف ترا شكر كه اگر میفروشی از تن می فروشی نه ازدین
شنیده ام روزه میگیری،
غسل میكنی،
نمازمیخوانی،
چهارشنبه ها نذرحرم امامزاده صالح داری،
رمضان بعداز افطار كار میكنی،
محرم تعطیلی.من از آن میترسم كه روزی با ظاهری عالمانه،جمعه بازار دین خدا را براه
كنم،زهد را بساط كنم، غسل هم نكنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح
نروم،پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نكنم!فاحشه!!!… دعایم كن !!!
ali rad
دعای باران چرا؟ دعای عشق بخوان !
این روزها دل ها تشنه ترند تا زمین ها،
خدایا كمی عشق ببار .