یافتن پست: #دود

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

ممکن است دروغ 1 سال بدود ولی راستی در یک 1 از او جلو خواهد زد : مثل آفریقایی .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 12:59
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

ابراهیمی: مشکلات ذوب آهن مربوط به فصل گذشته است






ادامه در دیدگاه



 

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 11:33
+1
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

سوکای به اصفهان بازگشت




ادامه در دیدگاه




1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 11:28
+1
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

مظلومی از هرمزگان رفت، سرخاب سرمربی آلومینیوم شد




ادامه در دیدگاه




1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 11:18
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سال۱۳۶۰
پسر : سلام آبجی حال شما خوبه
دخدر: علیک سلام برادر به مرحمت شما خوبم
سال۱۳۷۰
پسر: سلام مریم خانوم خوبی شما
دخدر: سلام رامین جان ممنون شما چطوری
سال۱۳۸۰
پسر: سلام خانومی خوبی
دخدر: ممنونم عزیزم تو خوبی عشقم
سال۱۳۸۵:
پسر:سلام یانگوم من
دخدر:س عسیسم مرسی ممنونم عقشم
سال۱۳۹۱
پسر: سلام موستانگ من
دخدر:س چطولی عجقم قمقملی قابولی دیده منو دود ندالی بقولم
سال۱۳۹۴
پسر:سلام عشقم
دخدر: هنتقن تخهرتهخ هعترهتث خحنحخر
سال ۱۳۹۶
پسر: سلام عشقم
دخدر:中航网群. 中国航空集团公司, 中国航空) …
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 20:07
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قرص کامل پشه کش تو اتاقم دود کردم
به طوری که اجسام از فاصه ۲۳٫۵ میلیمتری قابل رویت نیستن ،
بازم پشه ه میاد زیره گوشم صدای هیلیکوفتِر درمیاره ! :|
یاد “جان سخت ۴″ افتادم …
.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 19:51
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می خواهم تمام سیگارها را زیر تابلوی

سیگار کشیدن ممنوع دود کنم

تا باطل کنم قانونی که معنای ((درد )) را نمی فهمد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 18:04
+2
saman
saman
شبی یاد دارم که چشمم نخفت

 

شنیدم که پروانه با شمع گفت




که من عاشقم گر بسوزم رواست



تو را گریه و سوز باری چراست؟




بگفت ای هوادار مسکین من



برفت انگبین یار شیرین من




چو شیرینی از من بدر می‌رود



چو فرهادم آتش به سر می‌رود




همی گفت و هر لحظه سیلاب درد



فرو می‌دویدش به رخسار زرد




که ای مدعی عشق کار تو نیست



که نه صبر داری نه یارای ایست




تو بگریزی از پیش یک شعله خام



من استاده‌ام تا بسوزم تمام




تو را آتش عشق اگر پر بسوخت



مرا بین که از پای تا سر بسوخت




همه شب در این گفت و گو بود شمع



به دیدار او وقت اصحاب، جمع




نرفته ز شب همچنان بهره‌ای



که ناگه بکشتش پری چهره‌ای




همی گفت و می‌رفت دودش به سر



همین بود پایان عشق، ای پسر




ره این است اگر خواهی آموختن



به کشتن فرج یابی از سوختن




مکن گریه بر گور مقتول دوست



قل الحمدلله که مقبول اوست




اگر عاشقی سر مشوی از مرض



چو سعدی فرو شوی دست از غرض




فدائی ندارد ز مقصود چنگ



وگر بر سرش تیر بارند و سنگ




به دریا مرو گفتمت زینهار



وگر می‌روی تن به طوفان سپار!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 15:52
+2
saman
saman

خدایا کفر نمی گویم


پریشانم


چه می خواهی تو از جانم !


مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی


خداوندا !


اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی


لباس فقر پوشی


غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی


و شب ، آهسته و خسته


تهی دست و زبان بسته


به سوی خانه باز آیی


زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟


خداوندا !


اگر در روز گرما خیز تابستان


تنت بر سایه دیوار بگشایی


لبت بر کاسه مسی قیر اندود بگذاری


و قدری آن طرف تر عمارت های مرمرین بینی


و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد


زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟


خداوندا !


اگر روزی بشر گردی


زحال بندگانت با خبر گردی


پشیمان می شوی از قصه خلقت


از این بودن ، از این بدعت


خداوندا تو مسئولی


خداوندا !


تو می دانی که انسان بودن و


ماندن در این دنیا چه دشوار است


چه رنجی می کشد آنکس که انسان است


و از احساس سرشار است.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 15:28
+2
saman
saman

فلک جز عشق محرابی ندارد


جهان بی خاک عشق آبی ندارد


غلام عشق شو کاندیشه این است


همه صاحبدلان را پیشه این است


جهان عشق است و دیگر رزق سازی


همه بازی است الا عشقبازی


اگر بی عشق بودی جان عالم


که بودی زنده در دوران عالم


کسی کز عشق خالی شد ، فسرده است


گرش صدجان بود ، بی عشق مرده است


نروید تخم کس بی دانه عشق


کس ایمن نیست جز در خانه عشق


ز سوز عشق خوشتر در جهان نیست


که بی او گل نخندید ، ابر نگریست


اگر عشق اوفتد در سینه سنگ


به معشوقی زند در گوهری چنگ


که مغناطیس اگر عاشق نبودی


بدان شوق آهنی را چون بودی؟


وگر عشق نبودی بر گذرگاه


نبودی کهربا جوینده کاه


بسی سنگ و بسی گوهر به جایند


نه آهن را ، نه که را می ربایند


طبایع جز کشش کاری ندارند


حکیمان این کشش را عشق خوانند


گر اندیشه کنی از راه بینش


به عشق است ایستاده آفرینش


گر از عشق آسمان آزاد بودی


کجا هرگز زمین آباد بودی؟


چو من بی عشق خود را جان ندیدم


دلی بفروختم ، جانی خریدم


ز عشق آفاق را پر دود کردم


خرد را دیده خواب آلود کردم


کمر بستم به عشق آن داستان را


صلای عشق در دام جهان را
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 14:09
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ