gha3m
دوری فقط تعبیریست که فاصله ها از ما دارند ، اما بی خبرند از نزدیکی دلهایمان . . . .
رضا
کاش میشد به احساس دروغ گفت کاش میشد به این دل تشر زد کاش میشد که دوری نمی بود یا پشت شهر فاصله احساس نمی مرد کاش دنیا کمی مهربون بود کاش که این لطف که این عشق که این حال و هوایم نمیزد پر خود به دریای خیالم نمیرفت سر کوه نمیرفت سر دشت نمیرفت بیابان بیابان نگاهم بیابان صدایم کاش نمیرفت به هرجا هوس کرد کاش که میشد پرد سوی یارم و میبرد معنای فاصله را ز یادم و معنا میکرد برایم وصالش کاش که احساس بمیرد نبیند که سوختم ز عشق نهانش نهانش
mohsen
گذشت آنوقت هایی که مردم همدیگر را دور میزدند ،حالا از روی هم رد می شوند....
رضا
ای مه زیبای من آیینه میخواهی چه کار؟ بر شب زلف پریشان شانه میخواهی چه کار؟ بشکن آن آیینه را در چشم من خود را ببین شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟ تا ابد دور تو میگردم، بسوزان هستی ام ای که جانم سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل من کاخ داری، خانه میخواهی چه کار؟
mohsen
پسر به دختر : می خوای خورشید زندگی من باشی ؟ دختر : آره پسر : پس ۹۲,۹۵۵,۸۸۷٫۶ مایل از من دور بمون !
رضا
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری كه مرا یاد كند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای