یافتن پست: #راه

nanaz
nanaz
لبخند که میزنی

من زل میزنم به دست هایت ...

به ساعت ِ مچی طلایی ات،

به آستین پیراهنت،

تـــا فرو نروم در زمین


^

لکنت زبان هم بهانه خوبی ست

برای مزه مزه کردن اسمت...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 12:40
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر اعتمادی نیست
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 12:35
+4
AMIR
AMIR
چرا سایت انقدر تغییر کرده
4 دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 02:14
+2
be to che???!!
be to che???!!
پشت پنجره اي رو به دورها تنگ ِ غروب، كودك ِ دل رو به آسمان : مي شود فرشته بباري ؟؟

مي شود او از دل ِ اين ابرهاي تيره آغوش گشوده رو به من ِ بي من فرياد

كه بيــــــا مسافرت از راه رسيد؟؟ !!

بيا كه آرام خواهد گرفت  سر ِ پردردت !!

بيا كه چشمانت ديگر خيس نخواهد شد !!!

بيا كه ديگر هم آغوش  ِ هرزهء تنهايي نخواهي بود ...!

 منم هم آغوش فرداي تو ...فرداي من و تو !!

هي دل ساده ...!!

بگذريم وقت آن است پنجره را ببندم و زير لب آرام :

چه آرزوي خيس محالي
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:36
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

تمام ریشه ها خشکیده اینجا همه اندیشه ها از یاد رفتست به این نسلی که در راه است سوگند که نسل آدمی بر باد رفته ست در اینجا حرف بی رنگی قدیمی ست نگاه نغمه ها در گیر رنگ است به قول شعر مولانا : در اینجا وجود عشق آلوده ننگ است به جز دیوانه هائی در خیابان نمانده ردی از دنیای مجنون نظامی نیست اینجا تا ببیند چه آمد بر سر فردای مجنون در این دیری که شیرین غرق رنگ است و عشق pak  بازاری ندارد به جزء هنگام قطع ریشه ی دل کسی با تیشه ها کاری ندارد چه آمد بر سر اندیشه ی ما که (دانستن) خریداری ندارد؟ نفهمیدن ) چه دشوار است...اما برای نسل ما کاری ندارد اگر میگفت سعدی : (آدمیت نشانش بر لباس آدمی نیست نمی دانست نسلی خواهد آمد که حتی در لباس آدمی نیست

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:33
+7
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
ایستاده ام ، بگذار سرنوشت راهش را برود …
من همین جا کنار قولهایت ، درست روبروی دوست داشتنت و در عمق نبودنت محکم ایستاده ام !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 23:34
+3
xroyal54
xroyal54

“بازاين پسراي يوني ازخودشون بي خودشدن...”


15 دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 14:50
+12
saman
saman
به نام آنکه مروارید عشق را در صدف معشوق قرار دارد.


چرا با من سرد و بی تفاوت رفتار میکنی؟.....چرا؟......
شاید تو هنوز نفهمیده ای که من.......فراموش شده ام......
که من.........محتاج محبتم
که من ........محتاج توام


ای که از یار نشان می طلبی یار کجاست
همه یارند ولی یار وفادار کجاست


وقتی خواستم زندگی کنم راه را بستند گفتند: غلط است.
وقتی خواستم متن سخن را به دل بگویم گفتند: دروغ است.
وقتی خواستم ستایش کنم گفتند: خرافات است.
وقتی خواستم بخندم گفتند: دیوانه است.
وقتی از درد دل پرسیدم گفتند: کودکی بیش نیست.
و حال که سخن نمیگویم میگویند عاشق است و تو ای دل خفته ی من
دوستت دارم


خداوندا نمیدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است.


زندگی گل زردی است به نام غم
مروارید غلطانی است به نام اشک
آیینه ای شکسته ای است به نام دل
فریاد بلندی است به نام آه


اگر شاعرم شعرم تو هستی
  اگرمن عاشقم عشقم تو هستی
اگر من کوچه ام عابر تو هستی
اگر من آن شراب کهنه هستم
تو بنای آن شراب کهنه هستی


عشق و محبت ستون عبادت است
از محبت بیش از حد عشق به وجود می آید
و عشق که به درجه ی کمال برسد تبدیل به عبادت می شود


دردیاری که در آن نیست کسی یار کسی

کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 12:23
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق قایقی در طلب موج به دریا پیوست باید از مرگ نترسید ، اگر باید عشق عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد ، شاید عشق شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق پیله رنج من ابریشم پیراهن شد شمع حق داشت! به پروانه نمی آید عشق !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 10:22
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

غمگین تر از تمام داشته هایم امروز !
غمگین ترین غریبه ی تمام نداشته هایم شده ام !
در کلبه ی تنهایی من چیزی جز انتظار نیست
!
دیوار های کلبه ام دیگر واژه های انتظار را خوب می فهمند
!
پنجره ی کلبه ام به روح پاییزی عادت کرده
آسمان را گفته ام
تا هرگاه پرتوهای عشق را به من تاباندی آفتابی شود

اما سالهاست که آسمان دهکده ام ابریست و می بارد
!
دلم گرفته از این همه درد
.
از این همه تنهایی و بی کسی
که مانده بر سر راهم
افسوس از این غم نامه که پایانی ندارد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 09:55
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ