یافتن پست: #زخمهای

مهسا
مهسا
اون کسی که با امید و آرزوهات بازی می کنه
خیلی خطرناک تر از اون آدمیه که با احساست درگیر می شه
چون اونی که بهت امید می ده و برات آرزوهاتو نقاشی می کنه
زخمهای کهنه ات و می کشه بیرون و براشون پاک کن در میاره
ولی اونی که احساستو درگیر می کنه وقتی می ره
داغیش فقط اندازه رویای یه بوسه اس که گاه گاه به یادت می افته
از این جور افراد بترسید .......
دیدگاه  •   •   •  1391/01/5 - 01:14
+2
sasan pool
sasan pool
می خواهم
تمام احساسات کهنه ام را
بفروشم!
بفروشم به دوره گرد توی خیابان!
و به جایش
نمک بگیرم...
برای زخمهایی
که تو باقی گذاشتی.. ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/17 - 18:31
+1
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب

دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/10 - 21:29
+4
saeed
saeed
پشت چراغ قرمرپسرک باچشمانی معصوم ودستانی کوچک گفت:

چسب زخم نمیخواهید؟ پنج تاصدتومن، آهی کشیدم و باخود گفتم


تمام چسب زخمهایت راهم که بخرم نه زخمهای من خوب میشودنه زخمهای تو…
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 15:12
+1
zahra
zahra
گریه میکنم

کسی جواب گریه مرا نمیدهد

زخم خورده ام ولی میان جمع

یک نفر برای زخمهای دل دوا نمیدهد

چرخ میخورم به لابه لای قلبهای کاغذی

یک نفر در این میانه
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 11:14
+3
مهسا
مهسا
من زخمهای بی نظیری به تن دارم

اما تو مهربان ترینشان بودی

عمیق ترینشان . عزیزترینشان!

بعد از تو ...

ادمها تنها خراشهای کوچی بودند بر پوستم

که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 15:50
+5
مهسا
مهسا
به زخمهایم می نگری ... ؟! درد ندارند دیـــــــــــــ ــگر ... روزی که رفتــــــــــــ ـــی ، ... مرگ تمام درد هایم را با خودش بــــــــــــــ ـرد ! مرده ها درد نــــــــــــــ ـمیکشند ... ! حرف آخرم این اســـــــــــــ ــت ... برنگرد دیـــــــــــــ ــگر !! زنده ام نـــــــــــکن ... !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/16 - 17:50
+3
elahe
elahe
تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم باز نه زخمهای من خوب میشود نه زخمهای تو ... ! ! !
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 18:30
+1
صفحات: 1 2 3 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ