یافتن پست: #زخم

amir taha
amir taha
کاش همیشه در کودکی می ماندیم تا به جای دلهایمان سر زانوهایمان زخمی میشد
دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 23:13
+6
ebrahim
ebrahim
این قانون طبیــــــــــعت است زخم که میخوری اعتمادت به ادم ها سست میشود ... و باورت رنگ شک می گیرد ان وقت تنها تر از همیشه مینشینی کنج زنـــــــدگی و میشماری درد هایت را غریبه ای می اید با کوله باری از دوست داشتن با دستانی که بوی نوازش میدهد و می گوید به من اعتماد کن انوقت تمام تنت می لرزد که مبـــــــــــادا با خنجری در دست امده باشد و این می شود قصه ای تکراری که دوباره دل میبندی زندگی بازیـــــــــها دارد رفیق
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 13:22
+1
Pedram
Pedram
احساس تو چون طراوت باران است بر زخم شکوفه های گل درمان است هر وقت که در هوای تو می چرخم انگار نفس کشیدنم آسان است
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 09:39
ܓ✿جُوجه فِنچِ مُتِفکِرܓ✿
ܓ✿جُوجه فِنچِ مُتِفکِرܓ✿
دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان دانشجویان پرسر و صدا : گروه لیان شان پو خانواده دانشجویان : بینوایان انتخاب درس افتاده : زخم کهنه اولین امتحان : جدال با سرنوشت مراقبین امتحان : سایه عقاب تقلب : عملیات سری روز دریافت کارنامه : روز واقعه اعتراض دانشجو : بایکوت اعتراض برای کیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم دانشجوی اخراجی : مردی که به زانو در آمد آینده تحصیل کرده : دست فروش(البته اين برا رشته ما نيستاون يكي رشته ها رو ميگم.) رئیس دانشگاه : مرد نامرئی استاد راهنما : گمشده دانشجویی که تغییر رشته داده : بازنده سرویس دانشگاه : اتوبوسی به سوی مرگ کتابخانه دانشگاه : خانه عنکبوتان(به استثناي دانشگاههاي علوم پزشكي) اتوماسيون تغذيه : آژانس شیشه ای التماس برای نمره : اشک کوسه سوار شدن به اتوبوس : یورش ترم آخر : بوی خوش زندگی تسویه حساب : خط پایان عمر دانشجو : بر باد رفته مسئول خوابگاه : کارآگاه گجت
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 19:23
+2
ebrahim
ebrahim
ما زاده شدیم تا دوست بداریم کسی را که زخمی بر قلبمان ایجاد نمود....we are born to love those who most wound us.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 13:22
+5
ebrahim
ebrahim
رفتم داروخونه…میگم باند دارین؟میگه واسه زخم؟ پـَـَـ نــه پـَـَـ بانده فرودگاه حیاط خونمون خراب شده…بابام همینجور داره با هواپیماش دوره خونه میچرخه.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 10:40
+1
رضا
رضا
همسفر خسته ام از این همه راه خسته از نای و نی و این همه اه راه ، تکرار زمان است چرا همسفر فاش بگو راز چرا اری از ایینه ها نیست نشان ان نشان های نهان نیست عیان اندر این نبض ِ زمان ، گیج منم مات و مبهوت ِ دل ِ ریش منم هوشیارم ز دل ِ خویش چرا ان که مستم بکند ، نیست چرا همسفر گرچه رهایم کردی راست گو ، ره به کجا اوردی نکند باز به من می خندی زین که پروانه شدم می خندی خنده کن تا که منم سوز شوم بنواز تا که منم کوک شوم ره به تنهایی من می گرید همسفر ، باش ، دلم می گرید خُنک ان روز که اندر پیش است دل ِ زهر خورده ی من در نیش است باش تا سایه ای بر من باشی وین دل زخم ، تو ، مرهم باشی
دیدگاه  •   •   •  1390/10/14 - 18:55
+1
Hossein Behzadi
Hossein Behzadi
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود عشــق ، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین ، شــانه های پـدر بــود ... ... بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند . تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازی هایم بـود و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/10 - 14:51
+1
امیرحسین
امیرحسین
بعضیا رو باید یهو از زندگیت حذف کنی...اگه به مرور باشه زجرت میدن... مثل کندن چسب زخم ( ̲̅:̲̅:̲̅:̲̅[̲̅ ̲̅]̲̅:̲̅:̲̅:̲̅) از رو پوست که یهو می کنیش و خلاص میشی...!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/8 - 14:53
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ