یافتن پست: #زمین

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
Camlar düştü yerlere
شیشه ها به زمین افتاد

Elim elim kan içinde
دستهایم خونی است

Yanıma gel yanıma anne
نزدم بیا نزدم مادر

İki yanımda iki polis
دوطرفم دو پلیس

Ellerim kelepçede
دستهایم دستنبند خورده

Beni bul beni bul anne
پیدا کن من را مادر

Beni bul anne
مرا پیدا کن مادر
دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 20:30
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
#حکم #اعدام بود…!
اعدامی لحظه ای مکث کرد و #بوسه ای بر طناب دار زد
دادستان گفت: صبر کنید
آقای #زندانی این چه کاریست؟!
زندانی #خنده ای کرد و گفت:
بیچاره #طناب نمیزاره زمین بیفتم، #ولی آدم ها !!!
بدجور #زمینم زدن!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 18:50
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیدن

یک پنجره که مثل حلقۀ چاهی

در انتهای خود به قلب زمین می رسد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را

از بخشش شبانۀ عطر ستاره های کریم

سرشار می کند.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 16:20
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



شاخه های گل سرخ روی دستان پسر جا مانده/عابران در گذرند و خیال پسرک آشفته/آسمان ابری و سرد و تاریک/
و زمین خیس شده از نم باران خورده/
کاشکی عابری از رهگذران دست بر جیب کند محض خدا/دست یخ بسته ز سرمای پسر را بکند گرم ز پول/
آنطرفتر طفلکی خوابیده،روی دستان زنی بابت پول/به گمان همگان او خواب است،/
به گمانم خواب او خواب غم است/
کاش بیدار نشود او از خواب،تا نبیند غم را/





دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 15:51
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺎﺷﻪ... .
ﺟﻨﮕـــﻞ ﺑﺎﺷـــﻪ ...
ﭼـــﺎﺩﺭ ﺑﺎﺷـــﻪ ... .
ﻫﯿـــﺰﻡ ﺑﺎﺷـــﻪ ... .
سیب ﺯﻣﯿﻨـــﯽﮐﺒﺎﺑـــﯽ ﺑﺎﺷـــﻪ ... .
ﮐﺘـــﺮﯼ ﭼـــﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻪ ... .
ﺻـــﺪﺍﯼ ﺑـﺎﺩ ﻻﯼ ﺑﺮگﺩﺭﺧﺘـــﺎ ﺑﺎﺷـــﻪ ... .
ﯾــﻪ ﺭﻭﺩﺧﻮﻧـــﻪ ﺍﻡ ﺍﻭﻥ ﺑﻐﻠـــﺎ ﺩﺭ ﺟﺮﯾـــﺎﻥ ﺑﺎﺷــــﻪ ... .

دیگه هیچی و هیچکس نباشه ...





دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 15:46
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دختــره 13 سالشه استاتوس گذاشته خیلی سخته ببینی عشقت دستاش تو دستای کس دیگس
من 13 سالم بود پشت کمدمو به امید پیدا کردن یه راه به سمت سرزمین نارنیا بررسی میکردم
دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 15:18
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هر چند دل سپردنمان اشتباه نیست

اما برو که ماندنت اینجا صلاح نیست



حس می کنم زمین و زمان درد می کشند

وقتی بساط گریه ی ما روبراه نیست



لطفا دعا نکن که به جایی نمی رسد

اینجا کسی برای کسی "باراله" نیست



اصلا نترس از آخرتم ، حرفهای من

حتی به قد یک سر سوزن گناه نیست



دیگر غم حلال و حرامی نمانده است

وقتی نفس کشیدن ما هم مباح نیست



حالا برو به معجزه هم معتقد نباش

دنیا برای ما دو نفر سرپناه نیست !
دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 19:29
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻤـﺎ ﺭﻭ ﻭﺳـﻂ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﯽ
ﺑﻮﺳﻪ ....
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﻫﺎﺗـﻮﻥ ﮐﺸﺘـﯽ ﻣﯽ ﮔﯿـﺮﻩ ﻭ ﻣﺜﻞ
پـَﺮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻠﻨـﺪﺗﻮﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ !
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺑﺎﻟﺶ ﻣﯿﺰﻧﻨﺘﺖ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﺗﻮﻥ ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﻣﯽ
ﺑﺮﺩﺗـﻮﻥ ﺑﯿـﺮﻭﻥ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺷﻬـﺮ ﻣﯽ
ﮔﺮﺩﻭﻧﻪ ...
ﺑﺒـﻮﺳﯿـﺪﺵ ...♥
دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 18:39
+3
nanaz
nanaz

تمام تلاشم را می کنم که خاطراتت را به یاد نیاورم…
اما مگر می شود این جا باشی و بدانم که هستی در همین اطراف و دلتنگ نشوم؟
روزهایی که می دانم فاصله ی زمینی ات از من دور است آسوده ترم….
نزدیک که می شوی نبودنت انگاری مشت می شود و مرا له می کند….
.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 13:45
+7
nanaz
nanaz

من سرم تو کار خودم بود داشتم خوندن نوشتن یاد می گرفنم[تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini1.jpg]


که یه روزی یه دختری رو دیدم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini2.jpg]


اون این شکلی بود [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini3.jpg]


ما با هم دوست شدیم و اوقات خیلی خوبی باهم داشتیم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini4.jpg]


من اونقدر دوسش داشتم که بهش هر چند وقت کادو میدادم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini5.jpg]


وقتی اون هدیه رو باز میکرد و از کادوم خوشش میومد اینجوری ذوق میکردم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  00%20%282%29.jpg]


در کنارش احساس خوشبختی و غرور میکردم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini7.jpg]


ما تقریبا همه شب ها با هم در حال گفتگو بودیم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini8.jpg]


همه اطرافیان بهمون حسودیشون میشد و اینجوری نگامون میکردن![تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini9.jpg]


همه چی خوب و عالی بود حتی فکر میکردم خوشبخت ترین آدم رو زمین هستم[تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini10.jpg]


 


اما وقتی روز عشق (ولنتاین) شد یواشکی تعقیبش کردم

و دیدم که اون گلی رو که من بهش دادم رو به یه پسره دیگه داد[تصویر:  03.gif]

[تصویر:  nini11.jpg]

[b]نمی خواستم باور کنم [تصویر:  03.gif]
[b][تصویر:  nini12.jpg]


من اینجوری شدم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini13.jpg]


و همچنان اینجوری بودم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini14.jpg]


سعی میکردم خودمو به بیخیالی بزنم و بهش فکر نکنم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  00.jpg]


 


کم کم داشتم فراموشش می کردم [تصویر:  03.gif]

سخت بود ولی تلاشمو میکردم [تصویر:  03.gif][تصویر:  nini15.gif]

بله … من موفق شدم! [تصویر:  03.gif]
آخرش تونستم اون دختر رو فراموش کنم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini16.jpg]


و در آخر …[تصویر:  03.gif]

نتیجه اخلاقی : هیچوقت خودتون رو اسیر و گرفتار این مسایل نکنید و بزارید تقدیر بهتری براتون رقم بزنه خود خدا

راستی اسم این چیزا عشق و عاشقی نیست…


Related posts:

دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 13:37
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ