یافتن پست: #زن

hamed noori
hamed noori
اینایی که شبا موقع شب به خیر گفتن میگن مال خودمی !

اینایی که بددهن نیستن وقتی فحش ازت میشنون میگن بی ادب !
اینایی که دستاشونو با دوتا دستت باید بگیری !
همونایی که وقتی عصبانی میشی و داد میزنی بغلت میکنن و میگن باهم حلش میکنیم!
...
اینا خیلی دوست داشتنین اره خیلی !
اگه یکی ازینارو دارین به راحتی از دستش ندین....!

"اگه نداری منو ادد کن دیگه چاره چیه .....!
ادامه ...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 16:02
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
دلگيـــــــــــرم<img src=" /> واسه اون پســــــــــري كه با 180 تا سرعت تو اتوبان
داد ميزد تا خودشو خالــــــــــــي كنه.
دلگيـــــــــــــرم واسه اون دختــــري كه هر شب سفيــدي متكاشو
با ريملش سيـــــــــــاه ميكرد.
دلگيـــــــــرم واسه اون مو سفيــــدي كه تو خونه ي سالمندان چشم به راه
بچــــــه هايي كه عمرشو ... پولشو ... احساسشو ... زندگيشو ...
پـــــای اونـــــا به باد داد نشست و نشست.
دلگيـــــــــــــرم واسه اون مرد 40 ساله اي كه زن و بچشو 4 نفـــري
سوار يه موتـــــور كرده بود...
و با حســــــرت به جوون 22 ساله اي كه پشت پـــورشه نشسته بود
نگــــــاه ميكرد
و از زن و بچش كه با سختي رو موتور جا شده بودن خجـــالت ميكشيد.
.. و هر 100 متر ... توو دلش 100 بار خودشو تف و لعنت ميكرد.
دلگيــــــــــرم واسه شهـــــــري
كه تو دود , فســـــاد , اختــــلاس , فحـــــشا , اعتــياد ,
فقـــــــر , تورم
و هزار يه مشكل داره دستو پا ميزنه و
ديگه از چيزايي كه گريـــــه<img src=" /> داره
هم جـــُـــك ميسازه.
دلگيــــــــــــــرم واسه خيلــــــــــي چيزا كه گفتني نيست... {-77-}
نوشتني نيست..
. واسه چيــــــــزايي كه تو واژه ها و كلمات و جملات ...
جـــا نميشه رفيـــــــــــــق...!!!
دلگيــــــرم ........<img src=" />
. من دلگیـــ ــ ـــــرم.
かわいい のデコメ絵文字
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 15:57
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد
کـــہ مــَعنی سه نقطه‌هاے انتهاے جمله‌هایَتـــ را بفهمد

هَـمیشه بـآید کسـی باشد

تا بُغض‌هایتــ را قبل از لرزیدن چـآنه‌ات بفهمد

بـآید کسی باشد

کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد

کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد...

کسی بـآشد

کـــہ اگر بهانه‌گیـر شدے بفهمد

کسی بـآشد

کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن

بفهمد به توجّهش احتیآج داری

بفهمد کـــہ درد دارے

کـــہ زندگی درد دارد


بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ

بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران...

براے بوسیـدَنش...

براے یک آغوشِ گَرمــ تنگ شده است


همیشه باید کسی باشد

همیشه...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 15:56
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
آدم هایی هستند که بودنشون
حتی مجازی
به آدم آرامش می ده !

دوستی شون برات حقیقی می شه

و یهو میشن یه قسمتی از زندگیت...!

آدمایی هستن

که با تمام مجازی بودنشون ،
سهم بزرگی تو حقیقت دوستی های تو دارن
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 15:55
+7
hamed noori
hamed noori
غضنفرتوی اتوبان داشته با سرعت 240 تا میرفته پلیس نگهش میداره.

- گواهینامه ؟
- ندارم!
-کارت ماشین؟
-ندارم!...
-بیمه نامه؟
-ندارم!
با این سرعت کجامیرفتی؟
-یه جنازه توصندوق عقب ماشینمه میخوام ببرم بندازمش توی بیابون..
پلیسه زنگ میزنه فرماندهی موضوع رو گزارش میده ، بلافاصله پلیس ویژه میرسه.
_گواهینامه؟
-بفرمایید!
-کارت ماشین؟
-بفرمایید!
-بیمه نامه؟
-بفرمایید..
-صندوق عقب ماشینتوبزن بالا بینم..
-بفرمایید!
اینجاکه چیزی نیست..همکارم میگه گفتی جنازه تو ماشینته و گواهینامه و.... نداری؟
-جناب سروان همکارتون بیخودگفته،حتماالان میخوادبگه با سرعت 240 تا داشتم رانندگی میکردم..!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 12:21
+4
hamed noori
hamed noori
شیـر و رفقـاش نشسته بودن و خوش میگذروندن.....

بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:

"آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!"
گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا ! ادعاتم میشه سلطان جنگلی!"...
شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:

"توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 12:17
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
مورد داشتیم شب خاستگاری رفتن تو اتاق با هم حرف بزنن
دخــــتره گفته سرتو بزار رو شــکمم با پــسرمون حرف بزن {-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/08/10 - 22:59
+8
hamed noori
hamed noori
ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﯼ ﭘﺴﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ .

ﯾﻪ ﺷﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺱ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻪ
ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ
ﺑﺎﻟﺸﺘﺸﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ.
ﺻﺒﺢ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﭘﺴﺮﻡ ﻣﺮﺩﻩ....
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪ
ﭼﺸﻤﺎﺵ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﺪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮔﻮﺷﯿﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ
ﺍﺱ ﺷﺐ
ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﭘﺴﺮﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
ﺗﺼﺎﺩﻑ ﮐﺮﺩﻡ ﺣﺎﻟﻢ ﺍﺻﻼ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺧﻮﺩﻣﻮ
ﺭﺳﻮﻧﺪﻡ ﺩﻡ ﺧﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﯿﺎ
ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/10 - 22:41
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



اگر یک روز از زندگی من باقی مانده باشد
از هر جای دنیا
چمدان کوچکم را میبندم
راه می افتم ایستگاه به ایستگاه
مرز به مرز
پیدایت میکنم
کنارت مینشینم
روی سینه ات به خواب می روم!


دیدگاه  •   •   •  1392/08/10 - 21:20
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



کاش بودے وَ میفَہمیدے وَقتِ دِلتَنگے

یِک آه چہ وَزنے دارَد!

لُطفاً هِے نَپُرس دِلتَنگے چہ مَعنے دارَد؟!

دِلتَنگے مَعنے نَدارَد...

دَرد دارَد...


دیدگاه  •   •   •  1392/08/10 - 21:18
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ