یافتن پست: #سخت

saqar
saqar
اين  روزا ؛برام  تداعي زمانيست كه به سختي ميگذشت .

زماني با اضطرا ب هرروزه ؛اشكهاي پنهاني؛خوابهاي آشفته؛


كز كردن در  تنهايي؛تظاهر به آرامش؛ بغض فروخورده؛


روزهاي انتظار ؛انتظاري تلخ وسرد .


روزهاي لرزيدن ؛روزهاي  ناله ي بيصدا؛روزهاي خاكستري؛


روزهايي كه خدا راميديدي.او هم غمگين بود.


روزهايي كه كسي بايد ميرفت.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 15:31
+4
saman
saman
در CARLO
به نظر من آدمها دو دسته اند:

یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور یا بی پول ترن که بهشون میگم گدا گشنه

یا بهتر از من کار میکنن که بهشون میگم خایه مال یا کمتر کار میکنن  که بهشون میگم خایه مال

یا از من سرسخت ترن  که بهشون میگم کله خر یا  بی خیال ترن که بهشون میگم ببو

یا از من هوشیارترن که بهشون میگم فضول یا ساده ترن که بهشون میگم هالــو

یا از منخایه مال ترن که بهشون میگم کس خل یا از من محتاط ترن که بهشون میگم بی خایه

یا از من دست و دل باز ترن که بهشون میگم ولخرج یا اهل حساب و کتابن که بهشون میگم چس خور

یا از من بزرگترن که بهشون میگم گنده بگ یا کوچیکترن که بهشون میگم فسقلی

یا از من مردم دار ترن که بهشون میگم بوقلمون صفت یا رو راست ترن که بهشون میگم احمق

خدا رو شکر که بقیه ی ایرانیا مثل من فکر نمیکنن والا معلوم نیست مملکتمون به چه روزی می افتاد !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 12:14
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی

کو رفیق راز داری؟ کو دل پر طاقتی؟

فاضل نظری
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/2 - 14:25
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

دلم را سخت می شکنی و آسان عذر می خواهی .. عادلانه نیست 


آخرین ویرایش توسط ramin-rtbm در [1392/05/1 - 17:51]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 17:50
+6
saman
saman
در CARLO
یه دختر هم پیدا نشد عاشقش بشیم قصد ازدواج پیدا کنیم

 


بعد مثل فیلما باباش دسته چک ایناش رو در بیاره و

 

به ما بگه چه قدر برات بنویسم دست از سر دخترم برداری!


بعد ما بگیم عشق رو نمیشه با پول خرید!!!

 

من به خاطر پول عاشق نشدم!


بعد پدرِ دختره بگه 100 ملیون می‌دم بهت ...


منم بگم هر چی‌ شما بگین پدر جان ،

 

من رو حرفِ بزرگ ترا حرف نمی‌زنم، لطفا حامل باشه چکتون .
8 دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 17:26
+4
mohamad
mohamad
گفتند این سنگ سخت چیست بر روی سینه ات گفتم : روزگاری جای این سنگ قلبی بود از جنس شیشه که آن را شکستند .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 19:48
+4
♥♥B_A_H_A_R_E_H ♥♥
♥♥B_A_H_A_R_E_H ♥♥
در CARLO
آخرین ویرایش توسط Bahareh در [1392/04/29 - 18:11]
9 دیدگاه  •   •   •  1392/04/29 - 18:05
+11
saman
saman
در CARLO
انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت.
راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت
بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود!
یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و ...
او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود
و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند
او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه
اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.
به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درامد
. دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.
در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می توان
د به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست
و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/29 - 16:53
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.
نگاهت تلخ و افسرده است.
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است.
غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است.

تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی.
تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است.
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است.
تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن یاران
تو را تزویر غمخواران ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد.
تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است
تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است
تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست
خواهی رفت.
و اشک من ترا بدروردخواهد گفت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/29 - 15:35
+6
*elnaz* *
*elnaz* *
یه عمر با خودم میگم....خدارو شکر خوشبخته.خدارو شکر ...چقد این گفتنش سخته..............    

                                  
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/29 - 15:31
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ