یافتن پست: #سد

محمد
محمد
دلگیرم از مرغ هایی که دانه خوردنشان کنار ما بود و حالا برای دیگران تخم میگذارند...و میدانم روزی بوی کباب شدنشان به مشامم میرسد...
دیدگاه  •   •   •  1392/10/9 - 21:58
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوستان عزیز هم اكنون باخبر شدیم

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

در جشن تولد امیر علی
.

.

.

.

.

.

.

به علت مصرف زیاد برف شادی.....

.

.

.

8نفر ناپدید

مدارس ابتدایی تعطیل

و تمامی محورهای تهران مسدود شده اند

و خطر سقوط بهمن بسیار زیاد است.
@amirali1
3 دیدگاه  •   •   •  1392/10/8 - 15:32
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دستم به تو که نمی رسد، فقط حریف واژه ها می شوم !

گاهی، هوس می کنم، تمام کاغذهای سفید روی میز را، از نام تو پرکنم …

تنگاتنگ هم، بی هیچ فاصله ای !! از بس، که خالــی ام از تو … از بس، که تو را کـم دارم …

آخر مگرکاغذ هم، زندگی می شود ؟




8aae0f707d55b149b64258f2987f471a-425

دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 17:16
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



آرایشگاه مردانه :

اصطلاح و شستشوی سر



آرایشگاه زنانه:

آرایش صورت با مواد کاملا آمریکایی
آرایش اروپایی ، خلیجی ، مصری ، افغانی و …
رنگ مو ، مش یخی ، دریایی ، آبکی ، سنگی ، رنگین کمانی ، فضایی و …
شینیون به سبک بلغارستانی با مدیریت خانوم اسدی از بلغارستان
پاکسازی صورت ، روتوش ، صافکاری با مواد کاملا طبیعی
برطرف کردن هرگونه کک مک ، جوش ، جای جوش ، سایه جوش و…
سایه های خطی ،مینیاتوری ،خرچنگی ،ابر و باد،ماه و خورشید و ...
تخصص دوخت مو ،هیرا اکتنشن،بافت مو با مهره و کاغذ و مداد
طراحی روی ناخن ،چشم ،لب،گوش،حلق ،بینی و ...
با مدیریت خانوم غزلچهره فوق تخصص زیبایی از امریکا و آلمان و هندوستان و تاجیکستان! ..





دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 15:18
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تــَمآم هوآ رآ بو مـے کشم چشم مـےدوزم زل مـے زنم… انگشتم رآ بر لبآטּ زمیـטּ مے گذآرم: ” هــــیس… !مـے خوآهم رد نفس هآیش بـﮧ گوش برسد…!” امآ…! گوشم درد مـےگیرد از ایـטּ همـﮧ بـے صدآیـے دل تنگـے هآیم را مچالـﮧ مـے کنم و پرت مـے کنم سمت آسمآטּ! دلوآپس تو مـے شوم کـﮧ کجآے قصـﮧ مآטּ سکوت کرده ایـے کـﮧ تو رآ نمـے شنوم
دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 14:47
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دوست پسر قبلیه من تو 6ماه گذشته با 8نفری دوست شده!!
به نظرتون خرابه؟؟
یا روابط اجتماعیش بالاس ؟

هاا

شما بگو شما بله شما دوست عزیزی که اون ته نشستی دستت تو دماغته ؟؟؟؟؟؟؟
4 دیدگاه  •   •   •  1392/10/6 - 19:13
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دوسِت دارم های امروز



مثل درست کردن آدم برفی تو زمستان میمونه



از شوق ساختنش یخ زدگی دست هایت را فراموش میکنی



هر چی بزرگتر لذت بیشتر



و چقدر کودکانه باور میکنی ابدی بودنش را



هر چه بیشتر دورش میگردی ، کوچکتر و کوچکتر میشود



و روزی میرسد انگار نه انگار که


دست هایت برایش سرمازده شده بود



و حاصل یخ زدن دست هایت تنومند کردن درخت همسایه بود ...


دیدگاه  •   •   •  1392/10/5 - 15:19
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آدم هایی هستند که بودنشون حتی مجازی
به آدم آرامش می ده!!
دوستی شون برات حقیقی می شه
و یهو میشن یه قسمتی از زندگیت!
اسمش را میگذاریم،دوست مجازی...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد...
وقت میگذارد برایم، وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم، به عنوانِ دوست یاد میشود
مطمئن میشوم که حقیقی ست هرچند کنار هم نباشیم
هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد ...
2 دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 19:16
+3
AmirAli
AmirAli

ترسم ان روز بیای که نباشد جسدم



کوزه گر کوزه بسازد ز خاک جسدم



لب ان کوزه بسازد ز خاک لب من



بی خبر لب بگذاری به لبان جسدم

دیدگاه  •   •   •  1392/09/30 - 09:22
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.


مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم.


 


 در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این


 


 فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.



فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست


 


 نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ … نه


 


نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:



- عمو… میشه کمی پول به من بدی؟



فقط اونقدری که بتونم نون بخرم.



- نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست… باشه برات می خرم.
صندوق پست الکترونیکی من پر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم. صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.
عمو …. میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟
آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.
- باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم. من خیلی گرفتارم. خب؟
غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم. گارسون پرسید که اگر او مزاحم است ، بیرونش کند.وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست.
بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید.
آنوقت پسرک روبروی من نشست.
- عمو … چیکار می کنی؟
- ایمیل هام رو می خونم.
- ایمیل چیه؟
- پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.
متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:
- اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده.
- عمو … تو اینترنت داری؟
- بله در دنیای امروز خیلی ضروریه.
- اینترنت چیه عمو؟
- اینترنت جائیه که با کامپیوترمیشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همه این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.


- مجازی یعنی چی عمو؟
تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.
- دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که دوست داریم اونجا هست.رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رو اونطوری که دوست داریم عوض کردیم.


- چه عالی. دوستش دارم.
- کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟
- آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم.
- مگه تو کامپیوتر داری؟


- مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم.
- نه ولی دنیای منم مثل اونه … مجازی.
- وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم
- خواهر بزرگترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی میکنه اما من نمی فهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوزم هم بدن داره.
- و من همیشه پیش خودم همة خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم.
یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم.


- پدرم سالهاست که زندانه
- مگه مجازی همین نیست عمو؟


قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.


صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم. من آن روز یکی اززیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:
- ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.


آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم. ما هر روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:56
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ