یافتن پست: #سد

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در این زمانه
آدمها …!
حتی حوصله ندارند
به حرفهای سر زبانی یکدیگر گوش دهند …
چه برسد به اینکه بخواهند
سطر سطر روح ِ تــو را بخوانند …
در واژه نـامـه ی مجـازی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 15:14
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
مهربانی را اگر قسمت کنیم من یقین دارم به ما هم میرسد

آدمی گر ایستد بر بام عشق دستهایش تا خدا هم میرسد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 14:04
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من دلم می‌خواهد خانه‌ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو هرکسی می‌خواهد وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن یک دل بی‌رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار می‌نویسم
ای یار خانه‌ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دگر خانه دوست کجاست؟

دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 20:52
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در این هیاهوی خلق
که پُتک بر آرامش ات میزند
دلم پیاده رویی میخواهد , بارانی!
...
دست خودم را بگیرم
برویم صحبت کنان
تا انتهای گریستنِ آخرین ابرِ زندگی!
...
نفرین به اجتماع
که نمی گذارد صدا به صدا برسد!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 20:10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



بـآید کسے رآ پـیدآ کـُنم

کـِﮧ دوستَم دآشتـﮧ بـآشد !

آنقَدر کـِﮧ یکے از ایـטּ شـَب هـآے لـَعنتے

آغوشَش رآ برآے مَـטּ و یک دُنیـآ خـَستگے ام

بـُگشـآید...

هیـچ نـَگوید !

هیـچ نـَپُـرسد ...

فـَقط مـَرآ در آغـوش بگیرَد ...

بـَعد هـَمآنجـآ بمیرم ...!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 18:46
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

√ فیثاغورث که به دلایل مذهبی از کشور خود گریخته و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش بزرگ دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد.

√ داریوش بزرگ برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزیی از قلمرو ایران بوده سدی عظیم بر روی رود سند بنا نهاد.

√ داریوش بزرگ سواد آموزی را اجباری و رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 18:29
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
شمع

تا سحر ای شمع بر بالین من – امشب از بهر خدا بیدار باش

سایه غم ناگهان بر دل نشست – رحم کن امشب مرا غمخوار باش

کام امیدم به خون آغشته شد – تیرهای غم چنان بر دل نشست

کاندرین دریای مست زندگی – کشتی امید من بر گل نشست

آه ! ای یاران به فریادم رسید – ورنه مرگ امشب به فریادم رسد

ترسم آن شیرین تر از جانم ز راه – چون به دام مرگ افتادم رسد

گریه و فریاد بس کن شمع من – بر دل ریشم نمک دیگر مپاش

قصه ی بی تابی دل پیش من – بیش از این دیگر مگو خاموش باش

جز توام ای مونس شب های تار – در جهان دیگر مرا یاری نماند

ز آن همه یاران بجز دیدار مرگ – با کسی امید دیداری نماند

همدم من " مونس من " شمع من – جز توام در این جهان غمخوار کو ؟

اندرین زندان " من امشب " شمع من – دست خواهم شستن از این زندگی

تا که فردا همچو شیران بشکنند – ملتم زنجیر های بندگی

مجموع اشعار : استاد دکتر علی شریعتی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 00:10
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دشت‌هایی چه فراخ! کوه‌هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!

من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی.

پشت تبریزی‌ها غفلت پاکی بود که صدایم می‌زد

پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم: چه کسی با من، حرف می‌زد؟

سوسماری لغزید. راه افتادم. یونجه‌زاری سر راه.

بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ و فراموشی خاک.

لب آبی گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب: من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است!

نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه. چه کسی پشت درختان است؟

هیچ، می‌چرخد گاوی در کرت ظهر تابستان است. سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.

سایه‌هایی بی لک، گوشه‌ی روشن و پاک، کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.

زندگی خالی نیست: مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.

آری تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.

دورها آوایی است، که مرا می‌خواند..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 00:05
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلـــ♥ـم را بر دوشم می گذارم... می روم...باید کمی صبر کنی، تا قیمتی شوم!!! زیر خاکی شدن وقت می خواهد تـــــو ، هم زمزمه های نامهربانی ات را آرام تر بگو، یک وقت دیدی صدایت را باد نه... خاک به گوشم رساند... و دلم ترک خورد دل است دیگر... روی خاک... زیر خاک نمی شناسد...می شکند..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 19:41
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میخواهمتــــــــــــــــــــــــــــ...
ولی...
دوری...
خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانت میرسد
نه چشمانم به نگاهت...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 19:24
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ