خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا


زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را


یکی مثل نسیم سرد می گوید:
" کنارت هستم ای تنها"

                                                              و دل آرام می گیرد.....

^{این روزها من}

^{خدای سکوت شده ام}

^{خفقان گرفته ام تا}

^{آرامش اهالی دنیا}

^{خط خطی نشود...}

^{اینجا زمین است}

^{اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است}

^{اینجا گم که میشوی}

^{بجای اینکه دنبالت بگردنن}

^{فراموشت میکندد.........}

ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ

ﺩﺳﺖ ﺳﺮב ﯾﻌﻨﯽ ﭼــﮧ … ﺣﺮﻑ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼــﮧ

בﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﻭﺳﺘﺖ בﺍﺭﻡ ﮔﻔﺘﻨﺖ ، ﺳﮑﻮﺕ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼــﮧ

ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺣﺮﻑ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻭבﺳﺘﺖ

ﻭﻗﺘﯽ ﺑــﮧ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭב ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺕ ﺑﺨﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﻣﯿﺸﻮב

پشت دیوارر حیاط

تو سکوت خلوت شب

با صدای نم نم بارون

من در آغوش تو

تو در آغوش من

چه لحظه زیبایی بود تورا بوسیدن

اما زمان کوتاه بود

و یک روز در پشت دیوار حیاط تنها به انتظار نشستم

تکیه بر دیوار زدم و گریه کردم

چون تو دیگر در آغوشم نبودی

تا گرمای تو قلب سردم را دوباره زنده کند

ولی یک خاطره زیبا در پشت حیاط یک ویلا بر جای ماند