یافتن پست: #سکوت

*elnaz* *
*elnaz* *
عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشق اینم..................................پسرای دانشگامون همه این تیپین......{-7-}

56 دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 00:30
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻧﻘﻄﻪ ﺿﻌﻔﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ !!!!!!!
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ!!!!
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑﻮﺩﻡ ....
ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ :
ﻧﮕﺎﻩ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ؟!
ﺩﺳﺖ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ... ؟
ﺣﺮﻑ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ؟!
ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﻔﺘﻨﺖ ؛
ﺳﮑﻮﺕ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ؟!
ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺣﺮﻑ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻭ
ﺩﺳﺘﺖ ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ؛
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺕ ﺑﺨﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 22:14
+3
saman
saman

چه سکوتى دنیا را میگرفت


اگر هر کس به اندازه ى صداقتش سخن میگفت…

(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 17:42
+3
saman
saman

نامی‌ نداشت.نامش‌ تنها انسان‌ بود؛


و تنها دارایی‌اش‌ تنهایی. گفت: تنهایی‌ام‌ را به‌ بهای‌ عشق‌ می‌فروشم. کیست‌ که‌ از من‌ قدری‌ تنهایی‌ بخرد؟
هیچ‌کس‌ پاسخ‌ نداد.گفت: تنهایی‌ام‌ پر از رمز و راز است، رمزهایی‌ از بهشت، رازهایی‌ از خدا.
با من‌ گفت‌و گو کنید تا از حیرت‌ برایتان‌ بگویم… هیچ‌کس‌ با او گفت‌وگو نکرد.و او میان‌ این‌ همه‌ تن، تنها فانوس‌ کوچکش‌ را برداشت‌ و به‌ غارش‌ رفت.
غاری‌ در حوالی‌ دل. می‌دانست‌ آنجا همیشه‌ کسی‌ هست. کسی‌ که‌ تنهایی‌ می‌خرد و عشق‌ می‌بخشد.
او به‌ غارش‌ رفت‌ و ما فراموشش‌ کردیم‌ و نمی‌دانیم‌ که‌ چه‌ مدت‌ آنجا بود.سیصد سال‌ و نُه‌ سال‌ بر آن‌ افزون؟ یا نه، کمی‌ بیش‌ و کمی‌ کم.
او به‌ غارش‌ رفت‌ و ما نمی‌دانیم‌ که‌ چه‌ کرد و چه‌ گفت‌ و چه‌ شنید؛ و نمی‌دانیم‌ آیا در غار خوابیده‌ بود یا نه؟
اما از غار که‌ بیرون‌ آمد بیدار بود، آن‌قدر بیدار که‌ خواب‌آلودگی‌ ما برملا شد. چشم‌هایش‌ دو خورشید بود، تابناک‌ و روشن؛ که‌ ظلمت‌ ما را می‌درید.
از غار که‌ بیرون‌ آمد هنوز همان‌ بود با تنی‌ نحیف‌ و رنجور. اما نمی‌دانم‌ سنگینی‌اش‌ را از کجا آورده‌ بود،
که‌ گمان‌ می‌کردیم‌ زمین‌ تاب‌ وقارش‌ را نمی‌آورد و زیر پاهای‌ رنجورش‌ درهم‌ خواهد شکست.از غار که‌ بیرون‌ آمد، باشکوه‌ بود.
شگفت‌ و دشوار و دوست‌ داشتنی. اما دیگر سخن‌ نگفت. انگار لبانش‌ را دوخته‌ بودند، انگار دریا دریا سکوت‌ نوشیده‌ بود.
و این‌ بار ما بودیم‌ که‌ به‌ دنبالش‌ می‌دویدیم‌ برای‌ جرعه‌ای‌ نور، برای‌ قطره‌ای‌ حیرت. و او بی‌آن‌ که‌ چیزی‌ بگوید، می‌بخشید؛ بی‌آن‌ که‌ چیزی‌ بخواهد.
او نامی‌ نداشت، نامش‌ تنها انسان‌ بود و تنها دارایی‌اش، تنهایی

دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 17:41
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

گاهی دلم برای گوشهایم می سوزد

طفلکی ها سکوت را هم باید گوش کنند


دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 17:40
+5
saman
saman
اگر دلت گرفت سکوت کن !
این روز ها هیچکس معنای دلتنگی را نمی فهمد …
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 17:39
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


تواناترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند شاید سکوتی تلخ گویای سخنی بزرگ باشد ...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 11:58
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سکوت کـــن …

فــریادها راه به جایی نمــی برنــد

فقــط طبل رُسوائیت را می کوبــنــد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 20:15
+3
nanaz
nanaz
در CARLO


درد دلو گریه ساره زن پاکدامنی که احساسات و باورش در این تنگنای زندگی به غارت رفته است:

"با توام.باور کن زن بودن کار دشواریست."

مرض در دل تو ،حجاب بر سر من!

حق حضانت برای تو ،درد زایمان برای من!

نام خانواده برای تو ،زحمت خانواده برای من!

چهار عقد ، برای تو ،"حسرت عشق" برای من!!

هزار صیغه برای تو ،حکم سنگسار برای من!

هوس برای تو! ،عفاف برای من!

برای تو فقط پوشش (......) ،برای من روکش حتی شده صورت!!

هــــــــــــــزار ســـــــال گذشت این مرض دلت درمان نشــــــــــــــد!! ..

همه چیز برای تو ؛ و هیچ برای من .

براستی زن بودن کار مشکلی است :
مجبوری مانند یک کدبانو رفتار کنی ،
همانند یک مرد کار کنی ، شبیه یک دختر جوان به نظر برسی و مثل یک خانم مسن در خفقان فکر کنی

این صبرو فریاد در سکوت افتخار شیر زنان پاکدامن است!درود بر آنها
(البته این متنو خطاب هاش بلا نسبته تمام شیر مردان دل پاک[​IMG]


دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 15:01
+4
nanaz
nanaz
در CARLO
بعضی وقتها سکوت میکنم

چون انقدر رنجیدم که نمی خوام حرف بزنم...

بعضی وقتها سکوت میکنم

چون واقعا حرفی واسه گفتن ندارم...

گاهی سکوت یه اعتراضه...

گاهی هم انتظار...

امابیشتر اوقات سکوت واسه اینه که

هیچ کلمه ای وجود نداره غمی که تو دلته رو توصیف کنه!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:11
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ