یافتن پست: #سکوت

مهسا
مهسا
در خود نگاه می کنم که ببینم خطا کجاست ؟ بعد از کمی تامل و قدری سکوت پی می برم آنجا که خالی از خداست...خطاست !!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 17:58
+7
مهسا
مهسا
اندوه که از حد بگذرد جایش را می‌دهد به یک بی‌‌اعتنایی مزمن. دیگر مهم نیست: بودن یا نبودن؛ دوست داشتن یا نداشتن. آنچه اهمیت دارد کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمی‌کشاند. و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه می‌کنی و نگاه می‌کنی و نگاه...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 17:13
+8
peyman
peyman
دلم 1 غریبه میخواهد
بیاید بنشیند فقط سکوت کند

من هـی حرف بزنم...
و بزنم و بزنم...
تا کمی کم شود از این همه بار.

بعد بلند شود و برود

نه نصیحتی نه.....

انگار نه انگار!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 12:39
+6
-1
mah3a
mah3a
صدای باد سکوت تلخمو خراب میکنه.....سکوت بغضمو تو این تاریکی.....سفت تو بغلم
میگیرمش.....آخیش وقتی بغلت میکنم یه حسی بهم دست میده....قبلنا خیلی بیشتر دوستم
داشتی....اونقد که شبا با یه ذوق خیلی قشنگی...یه حس خیلی خیلی خوب سفت بغلت میکردمو
میخوابیدم تا صبح....انگار همونجور مونده بودی.........اما.......اما الان چی؟؟؟تو
کجایی؟؟؟؟رو دیوار اتاقم...خیلی وقته بغلت نکردم و گریه نکردم....
عروسکم؟
عروسک خوجلم؟
الان تو بغل کی هستی؟
آغوش اون خیلی گرمتره؟ نه؟
اونم واست لالایی میخونه؟
اونم نازت میکنه و بوست میکنه؟؟
دلم واست تنگ شده................اما تو بی رحم شدی!!!نمیدونم چرا؟؟؟!!!!انگار ازم
متنفری!!!
من واست چی کم گذاشتم؟من که تورو از همه بیشتر دوست داشتم......چقدر دلم
تنگته....خیلی...تو همیشه بهترینی...............................................................
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 20:42
+7
payam65
payam65
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 12:36
+1
ALI SHABAN
ALI SHABAN
توماس [!]: تمامی آنچه که ظلم و ستم نیاز دارد تا جای پایش را محکم کند اینست که مردم با وجدان سکوت کنند.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 01:59
+11
payam65
payam65
مدت زیادی از زمان ازدواجشان می‌گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب‌های خاص خودش را داشت.
یک روز زن که از ساعت‌های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می‌دید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد. مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی‌در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان می‌شود را بنویسید و در مورد آن‌ها بحث و تبادل نظر کنند.

زن که گله‌های بسیاری داشت بدون اینکه سرخود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن.
مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد.
یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ‌ها را رد وبدل کردند. مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند…
اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد.
شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود: ”دوستت دارم عزیزم”
دیدگاه  •   •   •  1391/01/13 - 20:40
payam65
payam65
زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم

نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود.

زيبــــــاترين سخني که شنيدم

سکوت دوست داشتني توبود.

زيبــــــــــاترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود.

زيــــــــباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار توبود.

زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود.

زيبــــــاترين هديه عمرم محبت توبود .

زيباترين تنهاييم گريه براي توبود .

زيباترين اعترافم عشق توبود .
دیدگاه  •   •   •  1391/01/13 - 20:30
+1
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند
اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند
دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 16:03
+9
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
تا آمدن با تو خدا حافظی کنم
بغض امان نداد و خدا... در گلو شکست
دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 01:10
+11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ