maryam
حرفهایم را تعبیر میکنی ، سکوتم را تفسیر ، دیروزم را فراموش ، فردایم را پیشگویی
به نبودنم مشکوکی ، در بودنم مردد ، از هیچ گلایه میسازی ، از همه چیز بهانه
من ؛ کجای این نمایشم . . . ؟
ronak
دوستت خواهم داشت در سکوت...
که مبادا در صدایم توقعی باشد که خاطرت را بیازارد....
ronak
دوست داشتن همیشه گفتن نیست ،
گاه سکوت است
و
گاه انتظار ...
mah3a
دلم می خواست برای یکباربرای یکبارهم که شده دستهای
مهربانت رابه امانت برروی شانه هایم بگذاری تا گرمی داشتن
تکیه گاهی مهربان راحس کنم
صدای قدم هایت راکه میشنوم تمام صداهادرنظرم بی معنا
جلوه می کنند
ای بهترین تمام لحظاتم درسکوت روزهای زندگی ام ودرتاریکی
شبهای بی کسی ام ازتوسخن می گویم تمام لحظات دلتنگی ام
بهانه ی تورامیگیرند
برای امدنت لحظه ها نیز لحظه شماری میکنند وبرای دیدن
دوباره ات تمام دیده ها بی تابی
sasan pool
از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز
بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست
غمدیده ترین عابر این خاک منم من
جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست
در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا
مانند کویری که در آن قافله ای نیست
می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس
در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست
شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد
هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست
ronak
یادت هست ، روزی پرسیدی این جاده کجا میرود
و من سکوت کردم
دیدی !
جاده جایی نرفت
آن که رفت ، تو بودی!!!