رضا
دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم، این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند.........................
ebrahim
مسافر تاکسی آهسته روی شونهی راننده زد چون میخواست ازش یه سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه رانندهی تاکسی دارم کار میکنم…آخه من 25 سال رانندهی ماشین حمل جنازه بودم" !!!
دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم،
1390/10/20 - 08:41این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند
وقتی گل انار لبت قسمت من است ،
پائیز از علاقه ی من کم نمی کند
یک سیب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد
دادش به توکه نصف کنی با من و...چه بد!
حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولی خدا
من را شریک بچه ی آدم نمی کند
برفم که ذره ذره مرا ذوب میکنی
در آخرین سپیده دم قلٌه ی نگاه
هر کس که گر گرفته در آغوش گرم تو
دیگر توجهی به جهنٌم نمی کند
از شعر دم نزن! تو که شاعر نمی شوی!
خامم که عاشقت شده ام، نه؟! بگو بله!
از او که پای خوب و بدت ایستاده است
جز دل چه خواستی که فراهم نمی کند؟
باشد، بتاز اسب خودت را ، ولی سکوت
تنها جواب رج رج شلاقهای تو
بی زحمت چمن به تو آوردهام پناه ،
اسبی که رام عشق تو شد رم نمی کند